درباره من:
من رویام و درست مثل، اسمم عاشق رویا پردازی کردن و نوشتن و خلق کردن. از وقتی یادم میآد، مینوشتم و داستان میساختم. تقریبا نه سالی میشه که بصورت جدی نویسندگی میکنم. در دورههای دانشگاههای وسلیان، ویرجینیا، میشیگان و ییل هم آموزشات مختلف نویسندگی رو دیدم.
سوابق و مدارک من:
مدیر آکادمی هنری لومیر
سرپرست تیم نویسندگی لومیر
سابقه تدریس دو سال کلاسهای پیشرفته و مقدماتی
سابقه تدریس کارگاه های نویسندگی لومیر / پلات - مقدماتی - شخصیت
مدرک بین المللی نویسندگی از موسسه یونیتک (تدریس سروش صحت)
مدرک نویسندگی رمان از دانشگاه میشیگان با تدریس دیوید ویلر
مدرک خلق پلات از دانشگاه وسلیان
مدرک هنر خلق شخصیت از دانشگاه وسلیان
مدرک هنر ساخت استایل نویسندگی از دانشگاه وسلیان
مدرک توصیف و ادبیات از دانشگاه وسلیان
مدرک خلق اثر از دانشگاه وسلیان
مدرک ادبیات هیستوریکال فیکشن از دانشگاه ویرجینیا
مدرک هنرهای مدرن از MoMA
مدرک نویسندگی برای نوجوانان از دانشگاه کالیفرنیا
مدرک هنردرمانی از دانشگاه فلوریدا
مدرک مقدمات تدریس نویسندگی از دانشگاه جان هاپکینز
مدرک تدریس نویسندگی برای نویسندگان کماشتیاق از دانشگاه جان هاپکینز
مدرک تدریس نویسندگی - ویرایش و تصحیح هنرجویان از دانشگاه جان هاپکینز
مدرک تدریس محتوا و فرم در نویسندگی از دانشگاه جان هاپکینز
سابقه شرکت در مسترکلاسهای اساتیدی مثل نیل گیمن، مارگارت اتوود، ار ال استاین، جیمز پترسون و…
سابقه پادکست نویسی، نوشتن داستان کوتاه، نمایشنامه، رمان در دست نوشتن انگلیسی برای نشر خارجی
من رو بیشتر بشناس:
من رویام، روانشناسی میخونم و شیراز زندگی میکنم.
عاشق رنگ سفید و قهوهای، طبیعت، ماه، کتابها، هنر و قهوه و چای هستم. درختها رو دوست دارم و هر وقت درختی میبینم، باید باید باید بغلش کنم و اگر حس کنم زمانی، روح من به این درخت تعلق داشته و توی یکی از هزاران زندگی قبلیم، زیرش نشستهم، براش اسم میذارم تا دوستم باشه.
مامان لومیر هستم و حدود دو سال پیش، ایدهش رو با رعنا ریختیم.
از زمانی که نویسندگی تدریس میکردم، همیشه دلم میخواست جایی رو داشته باشم که درباره «هنر» باشه. نه فقط ادبیات، نه فقط نویسندگی، بلکه هنر. جایی که میشه هم از اساطیر صحبت کرد، هم تاریخ هنر، هم سینما، هم ادبیات و همهچی! دلم یک جایی رو میخواست که هم از هم یاد بگیریم، هم به همدیگه یاد بدیم و هم به آدمها یاد بدیم.
فکر میکنم از اون دسته آدمهایی هستم که میتونم از جملهی «نوشتن توی خونم بود» استفاده کنم. من از همون بچگی، از زمانی که یادم میاد مینوشتم. زمانی که از دفترهای مامانم برگه میکندم و روشون قصه مینوشتم و برگهها رو به هم منگنه میکردم، برای جلدشم با مدادرنگیهام نقاشی میکشیدم و به آدمها میگفتم من کتاب نوشتم!
آدمها فکر میکردن بزرگتر بشم از سرم میفته، فکر میکردن شاید برام یه راهیه که از درس فرار کنم، اما حالا سالهاست که از سرم نیفتاده بلکه عشق بهش روز به روز توی وجودم قویتر میشه.
آموزشهام رو جاهای مختلفی دیدم و مدارک مختلفی توی حیطه نوشتن از دانشگاههای معتبر خارجی (مثل وسلین، کالیفرنیا و میشیگان و…) دارم، دورههای نویسندههای معروف رو مثل (نیل گیمن، مارگارت اتوود، برندن سندرسن و…) رو هم دیدم و توی کارگاه نوشتن سروش صحت هم بودهم. یک کتاب در دست نوشتن دارم که هنوز مطمئن نیستم برنامهم براش چی هست، اما امیدوارم آخرش اتفاق خوبی بیفته.
و خوشحالم که توی این خانواده هستم، جایی که هنر، نور میشه و میره توی قلبهامون و هر وقت یکیمون نورش رو از دست بده، یکی دیگهمون هست که شمع بده دستش.