اورک ها و سگسارها (مقایسه دو نژاد خیالی در سه گانه ارباب حلقه های تالکین و شاهنامه و متون حماسی فارسی)

نویسنده مقاله: دکتر مریم اسماعیلی پور
لینک پروفایل نویسنده:

https://lumiereartschool.com/profile/maryam-esmaeeli/

 

اورک‌ها و سگسارها
(مقایسه دو نژاد خیالی در سه‌گانه ارباب حلقه‌های تالکین و شاهنامه و متون حماسی فارسی)

 

چکیده:
سگساران در شاهنامه و اورک‌ها در سه‌گانه ارباب حلقه‌ها، نام دو نژاد خیالی از گونه‌ای از موجودات هستند که به وحشی‌گری، خونخواری و دیوچهرگی شناخته می‌شوند. این دو نژاد در هر دو اثر نماد شرارت و پلیدی هستند و هم‌دست با نیروهای منفی داستان‌ها به تصویر کشیده شده‌اند. آنها جنگاورانی قهار و آدم‌خوار معرفی می‌شوند و در بسیاری از ویژگی‌ها اشتراک دارند. این نوشتار بر آن است تا با توجه به سه‌گانه ارباب حلقه‌ها، شاهنامه و متون حماسی فارسی، مقایسه‌ای از این دو موجود خیالی ارائه دهد. این مقایسه ناخودآگاه این مسئله را در ذهن متبادر می‌کند که سگسارها منبع الهام تالکین برای خلق اورک‌ها بوده‌اند، اما این مطلب حتی در صورت صحت نیز قابل اثبات نیست و می‌تواند نتیجه اشاعه افسانه‌ها در میان فرهنگ‌های مختلف باشد یا حاصل تطور فرهنگ‌ها و یا ناخودآگاهی انسانی که زشت‌سیرتی را با کریه‌منظری نمایش می‌دهد. هرچند برخی شباهت‌ها اندکی از تطور و ناخودآگاهی فراتر به نظر می‌رسد.

 

کلیدواژه‌ها: اورک، سگسار، شاهنامه، تالکین

 

مقدمه:
افسانه‌های بسیاری در طول تاریخ با محوریت تقابل خیر و شر نوشته شده است؛ چه افسانه‌هایی که ریشه در اساطیر داشته‌اند و چه آنها که حاصل ذهن و قلم یک نویسنده واحد هستند. این افسانه‌ها که معمولاً به دو بخش سپیدی، خیر و نیکی و بخش سیاهی، شر و پلیدی تقسیم می‌شوند، بدون داشتن رنگ خاکستری ساخته و پرداخته می‌شوند. جبهه خیر همیشه مظهر همه زیبایی‌ها، خوبی‌ها و آرامش است و جبهه شر همیشه مملو از تباهی، سیاهی و زشتی. سه‌گانه ارباب حلقه‌ها، افسانه‌ای معاصر با محوریت همین قواعد کلاسیک است که در آن دو جبهه خیر و شر با هم به نبرد می‌پردازند و در نبرد پایانی، این جبهه خیر است که پیروز می‌شود و جبهه زشت شر نیز در پایان نابود می‌شود. جبهه شر در این داستان را موجوداتی به نام اورک به رهبری ساحری پلید به نام سائرون و خدمتکارش، که ساحر دیگری به نام سارومان است، تشکیل می‌دهند. اورک‌ها نیز در این داستان مظهر زشتی، خونخواری و پلشتی هستند که از جهاتی با سگساران در متون حماسی فارسی شباهت دارند؛ چرا که سگساران نیز هم‌دستان نیروهای شر و زشت در داستان‌های حماسی فارسی هستند که به دست پهلوانان سپید و پادشاهان ایرانی مغلوب می‌شوند. البته مشترکات میان اورک‌ها و سگساران فراتر هم می‌رود. بحث این نوشتار پیرامون همین شباهت‌ها و تفاوت‌هاست و هدف، مقایسه این دو مخلوق خیالی در یکی از کتاب‌های افسانه‌پردازی معاصر (سه‌گانه ارباب حلقه‌ها) و متون بی‌بدیل حماسی فارسی، علی‌الخصوص شاهنامه و گرشاسب‌نامه است.

موجودات خیالی آثار تالکین:
آردا نام سرزمینی است که تالکین درباره آن نوشته و در واقع جهان آفریده‌شده توسط وی است. موجودات مختلفی در آردا زندگی می‌کنند که برخی ساخته ذهن تالکین و برخی ریشه در افسانه‌ها و اسطوره‌های ملل دارند. عمده‌ترین شخصیت‌هایی که تالکین در هابیت و ارباب حلقه‌ها به آنها می‌پردازد از میان پنج نژاد هابیت‌ها، انسان‌ها، دورف‌ها، الف‌ها و اورک‌ها (گابلین‌ها) هستند. شخصیت‌های اصلی و محوری داستان نیز از میان هابیت‌ها انتخاب شده‌اند.
هابیت‌ها موجودات کوچکی هستند که قدشان از یک متر فراتر نمی‌رود و خانه‌هایی در دل تپه‌های سرسبز می‌سازند و خوش‌گذران و راحت‌طلب هستند. هابیت‌ها پاهای پهنی دارند و کفش به پا نمی‌کنند زیرا پوست پایشان از چرم سخت است.
دورف‌ها یا همان کوتوله‌ها موجودات خشن و تلاش‌گری هستند که بیشتر عمرشان صرف بیرون کشیدن سنگ‌های باارزش از دل زمین می‌شود.
الف‌ها نیز گونه‌ای از موجودات برین و جادویی هستند که زبان مخصوص به خود را دارند. الف‌ها در کتاب تالکین، برخلاف انسان‌ها درگیر پیری نمی‌شوند و نیمه‌جاودانه‌اند. در افسانه‌های ژرمنی و اروپایی، الف‌ها گوش‌هایی کشیده دارند و این مورد تا حدودی در کتاب تالکین و پس از آن در نسخه سینمایی کتاب که توسط پیتر جکسون کارگردانی شده است، به خوبی دیده می‌شود. موسیقی و فلزکاری و مجسمه‌سازی از جمله اموری است که الف‌ها در آن مهارت دارند و گاه درمانگران بسیار زبردستی هستند.
انسان‌ها در کتاب تالکین تفاوت چندانی با انسان‌های جهان واقع ندارند؛ جز در برخی موارد که برای شاخه‌های خونی و نژادهای خاص عمر طولانی‌تر یا توانایی‌های برتری متصور شده است.
اورک‌ها و گابلین‌ها که در ادامه این مقاله با نگاهی گسترده و جزیی‌نگر به آن می‌پردازیم، نیز از موجوداتی هستند که تالکین در آثارش از آنها به عنوان نیروی تاریکی یاد می‌کند و عمدتاً تالکین را خالق خلاق این دسته از موجودات می‌دانند.

 

در ارباب حلقه‌ها و به طور کلی آثار تالکین نیز موجودات پلید همواره چهره‌ای کریه و حضوری متعفن دارند. هیچ سپیدی و روشنایی‌ای به نیروها شر برنمی‌گردد بلکه هر چه هست در جبهه شر، سیاهی و زشتی و تعفن است. تجسم ملکور که همتای اهریمن در سیلماریلیون است نیز همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، به خاطر پلیدی درونش، سیاه و دهشتناک است.
سگسارها در شاهنامه و ادب حماسی ایران:
در شاهنامه و آثار حماسی و ادبی فارسی بارها و بارها در توصیف شخصیت‌های اهریمنی و دیوها، بر زشتی و کراهت منظر آن‌ها تأکید شده است. گویی صورتی اهریمنی همواره لازمه سیرتی اهریمنی است. به نظر می‌رسد هیچ زیبایی‌ای از اهریمن ساطع نمی‌شود و زشتی و نقصی ریشه اهرمنانه دارد.
چنانکه در شاهنامه می خوانیم که سام وقتی با کودک سپیدموی خود روبه‌رو می‌شود، این نقص را اهریمنی بودن کودک تعبیر می‌کند و به پریان و دیوان نسبت می‌دهد که یادآور زاده شدن اهریمن از زروان است:
چو آیند و پرسند گردنکشان
چه گویم از این بچه بد نشان
چه گویم که این بچه دیو چیست؟
پلنگ و دورنگ است وگرنه پری است (فردوسی،1388: 57، بیت 65 و 66)
شاهنامه درباره دیوها توصیفاتی از قبیل ابیات ذیل دارد:
به تاریکی اندر یکی کوه دید
سراسر شده غار از او ناپدید
به رنگ شبه روی و چون شیر موی
جهان پر ز پهنا و بالای او (همان: 145، بیت 582 و 583)
سگسار ها نیز در متون حماسی فارسی از جمله موجودات پلیدی هستند که زشتی و دیوچهرگی آنها خبر از پلیدی ذاتشان می دهد . واژه سگسار را می‌توان در ادبیات فارسی، در متون حماسی و غیر حماسی دید. این واژه در لغت‌نامه دهخدا به سگ مانند (سار به معنی مانند هم هست) مثل سگ یعنی بد و پلید. حریص مال و طالب دنیا تعبیر شده است. فرهنگ عمید این واژه را سگ مانند؛ مانند سگ و کسی ‌که سری مانند سر سگ دارد. حریص و طماع؛ طمع‌کار معنی کرده است و همچنین به‌عنوان نام قومی افسانه‌ای با سرهایی شبیه سرِ سگ که محل زندگی آن‌ها را سگساران می‌گفتند.
این واژه گاه به‌عنوان اسم مکان و یا اسم خاص برای یک شخص و یا گاه به‌عنوان نام خاصی برای گونه خاصی از موجودات در متون حماسی به‌کاررفته است. می‌توان گفت اولین بار این کلمه در شاهنامه فردوسی به‌کاررفته است. مستوفی در نزهت‌القلوب جزایر سگساران را چند جزیره می‌داند که در آن موجودات مردم خواری زندگی می‌کنند و پیوسته در جنگ با آدمی‌اند. در عجایب‌المخلوقات هم‌داستان مردی نوشته شده است که در جزیره سگساران اسیر این موجودات شده و سگساران قصد خوردن او را داشتند. در آثارالبلاد و اخبارالعباد نیز داستانی را ذکر و در آن به مردمانی که چهرشان به سگ و بدنشان به انسان شبیه است، اشاره می‌کند که گوشت انسان می‌خوردند.
در شاهنامه فردوسی شش بار این واژه را می‌بینیم. نخست وقتی‌که سام با موبدان درباره ازدواج زال و رودابه مشورت می‌کند، ستاره‌شناسان درباره فرزندی به او مژده می‌دهند که پهلوانی‌اش زبانزد خواهد شد.
نه سگسار ماند نه مازندران
زمین را بشوید به گرز گران (فردوسی،1388: 75، بیت 709)
در این بیت سگسار به‌عنوان اسم مکان استفاده ‌شده است. در ادامه وقتی منوچهر از سام درباره جنگ‌هایش در مازندران می‌پرسد، سام درباره لشکری از دیوان مازندران این‌طور می‌گوید:
منوچهر برخاست از تخت عاج
ز یاقوت رخشنده بر سرش تاج
بر خویش بر تخت بنشاختش
چنان چون سزا بود بنواختش
وزان گرگساران جنگ‌آوران
وزان نره دیوان مازندران
بپرسید و بسیار تیمار خورد
سپهبد سخن یک‌به‌یک یادکرد
برفتم بران شهر دیوان نر
نه دیوان که شیران جنگی به بر
که از تازی اسپان تکاورترند
ز گردان ایران دلاورترند
سپاهی که سگسار خوانندشان
پلنگان جنگی نمایندشان
به شهر اندرون نعره برداشتند
ازان پس همه شهر بگذاشتند
همه پیش من جنگ جوی آمدند
چنان خیره و پوی پوی آمدند
سپاهی به کردار مور و ملخ
نبد دشت پیدا نه کوه و نه شخ
چو برخاست زان لشکر گشن گرد
رخ نامداران ما گشت زرد (همان: 80، بیت 901- 916)
در این ابیات سام از سپاهی با ویژگی‌هایی خاص سخن می‌گوید و سگسار به‌عنوان نام گونه‌ای مردم به‌کاررفته است. در جای دیگری از شاهنامه؛ سگسار را دوباره به‌صورت اسم مکان می‌خوانیم:
به سگسار مازندران بود سام
فرستاد نوذر بر او پیام (همان:101، بیت 10)
و دیگر جای به‌عنوان اسم خاص برای یک پهلوان به نام غرچه:
چو سگسار غرچه چو شنگل زهند
هوا پر در درفش و زمین پر پرند (همان: 370، بیت 757)
از سگساران در آثار حماسی همیشه به‌عنوان دشمن ایرانیان یاد می‌شود که در اندیشه آسیب به ایران بوده‌اند و گاه با نیروهای دشمن ایران ‌هم‌دستی و تحت رهبری آن‌ها در تاخت‌وتاز به ایران‌ همکاری می‌کردند:
ز بزگوش و سگسار و مازندران
کس آریم با گرزهای گران (همان: 226)
همه پشت ایشان به کاموس بود
سپهبد چو سگسار و فرطوس بود (همان: 234)

در شاهنامه بااینکه چند بار به سگساران به شیوه‌های متعدد اشاره شده است اما به‌اندازه‌ای که در گرشاسب نامه اسدی توسی درباره آن‌ها می‌خوانیم، توضیحی آورده نشده است. در شاهنامه سگساران جنگاور و سریع و از نظر قوا و فنون رزم دلاورتر از ایرانیان توصیف شده است اما درباره محل زندگی و مشخصات دقیق ظاهری‌شان حرفی به میان نیامده است. توضیحات دقیق‌تر را می‌توان در گرشاسب نامه اسدی توسی یافت. اسدی تنها یک‌بار از سگسارها نام می‌برد، در جزیره قالون و جنگی که گرشاسب با سگساران انجام می‌دهد:

چنین گفت دانا کز آن روی کوه

بسی لشکرند از یلان ‌هم‌گروه

سپاهی که سگسار خوانندشان

دلیران پیکار دانندشان

چو غولانشان چهره، چون سگ دهن

بسان بزان موی پوشیده تن

به دندان‌گراز و به دو گوش پیل

به رخ زرد و اندام همرنگ نیل (گرشاسب نامه، 1354: 174، بیت 4- 7)‏

چهره‌ای زشت و کریه و دهانی مانند سگ با بدن‌هایی پر مو و دندانی کمانی شبیه گراز و برآمده داشتند و پوست صورتشان زرد و بدنشان تیره و کبود بود.

گیاشان بود فرش و گستردنی

ز ماهی و از میوه‌شان خوردنی (همان:174، بیت 8)

خوراکی‌هایی غیر از گوشت آدم هم می‌خوردند.

ازین کوه سنباده و زر برند

هم ارزیز و پولاد و گوهر برند

هر آن کآید ایدر خریدارشان

ز مرجان بود وز شبه بارشان

شبه هر چه مردست افسر کنند

ز مرجان زنان تاج و زیور کنند

بود اسپشان در یکی مرغزار

ز هر رنگ افزونتر از ده هزار (همان: 175، بیت 9-12)

جوینده جواهرات و زر بودند و مرکبشان اسب‌هایی تیزتک بود.

هر اسپی ز باد بزان تیزتر

ز موج دمان حمله انگیز تر

چو روزی بود روز رزم و ستیز

همه زی فسیله شتابند تیز

جدا هر یک اسپی چو ارغنده شیر

به خمّ کمند اندر آرند زیر

سوار آورند اندر آورد و کین

نه بر تن سلیح و نه بر اسپ زین

کمندی و تیغی به کف تافته

بُش بارگی چون عنان بافته

سری حلقه در گرد بازو کمند

سری گرد اسپ و میان کرده بند

گرفته ستونی ز ده رش فزون

دو شاخ آهنین در سر هر ستون

بَرِ کوه در زخم هامون کنند

دل و چشم خور چشمه خون کنند

به نیرو کنند از بُن آسان درخت

بدرّند از آوا دل سنگ سخت

به دریا شتابان نهنگ آورند

به شمشیر با شیر جنگ آورند

بسان گرازان بر اندام مرد

به دندان بدرّند درع نبرد

ربایند مرد از بر زین چو دود

خورندش هم اندر زمان زنده زود (همان: 175، بیت 13- 24)

در این ابیات به ترتیب سرعت، جنگاوری، قدرت بازوان و در بیت آخر صراحتاً به مردم خوار و خون‌خوار بودن سگساران اشاره‌شده است که زنده‌زنده مغلوب جنگ خود را می‌خوردند.

بسی رزم کردی به پیروز بخت

نیامدت پیش این‌چنین رزم سخت

پدید آمد از بیشه وز تیغ کوه

از آن پیل گوشان گروها گروه

ز کار سپه آگهی یافتند

به پیکار چون شیر بشتافتند

بر اسپان بی زین به تیغ و کمند

خروشان چو تندر در ابر بلند

به دست از درختان الماس شاخ

گرفتند ناورد دشت فراخ

برآمد یکی نابیوسان نبرد

که دریا همه خون شد دشت گرد (همان: 175 و 176، بیت 25- 33)

می‌شود خوی وحشیانه و البته جنگاوری این موجودات را از این ابیات دریافت.

از ایرانیان کس نبد دیده چیر

چُنان دیوچهران گرد دلیر

نه از خشت و نز تیر غم داشتند

نه از گرز وز تیغ سرگاشتند

چنان داشتند اسپ تازنده تیز

که گر حمله بردی به زخم از گریز

زدندی و از دست هر گرد گیر

نه خشت اندر ایشان رسیدی نه تیر

کرا بر ربودندی از پشت زین

به زخم کمند از کمان وز کمین

یکی سرش کندی یکی دست و پای

بخوردندی از پیش صف هم به جای

برینگونه کردند رزمی درشت

از ایرانیان چند خوردند و کشت (همان: 176 و 177، بیت 52- 58)

در این ابیات نیز به سه ویژگی دیو چهرگی و کریه‌المنظر بودن، سرعت و شتاب و آدم‌خوار بودن سگساران اشاره شده است. در ادامه نیز در بیتی به زشتی صورت آن‌ها اشاره شده است.

هوا تیره چون پود بر تار شد

بر آن دیوچهران جهان تار شد (همان:177، بیت 62)

در شهریار نامه عثمان مختاری غزنوی نیز سگسار نام خاص یک دیو است که صورتی شبیه سگ و اندامی وارونه داشته و دزد و راهزن بوده است.

 

اورک‌ها در آثار تالکین:
اورک‌ها و گابلین‌ها در داستان تالکین نژادی انسان‌نما هستند (که نژاد اصلی‌شان به الف‌ها برمی‌گردد) که ابداع خود نویسنده محسوب می‌شوند. واژه اورک در زبان‌های اختراعی تالکین به معنی دیو است. تالکین اورک‌ها را کمی کوتاه‌تر از انسان‌ها، خمیده قامت و زشت و کثیف توصیف می‌کند. آن‌ها دندان‌های کمانی و تیز دارند و پوست تیره. در دست‌نوشته‌های تالکین ظاهر این موجودات خمیده اما با شانه‌هایی پهن و سریع توصیف شده که پوستی زرد و گاه تیره دارند و دهانی بزرگ و چشمانی کج‌ومعوج.
اورک‌ها برده نیروهای اهریمنی و تاریک‌اند و همیشه به‌وسیله نیروی شر هدایت و رهبری می‌شوند. آن‌ها علاوه بر غذا و آب، گوشت بدن انسان‌ها و سایر نژادها را می‌خورند و ازاین‌بین طعم گوشت انسان بیشتر از بقیه می‌پسندند. این موجودات زبان سرخ‌رنگ و خون سیاه‌وسفیدی دارند.
در کتاب دو برج درباره گابلین‌ها و اورک‌ها می‌خوانیم:
«چهار سرباز گابلین آنجا بودند که جثه‌ای بزرگ، پوستی سبزه، چشمانی مایل، پاهایی قوی و دستانی بزرگ داشتند.» (تالکین،1394 ب: 16)
درباره شیوه حرکت اورک‌ها و سرعت آن‌ها در بسیاری از نقاط کتاب سخن رفته است ازجمله در این مکالمه بین لگولاس (یک ‌الف) و آراگورن (یک انسان):
«لگولاس گفت: هیچ نژاد دیگری این‌قدر با قدم‌های سنگین راه نمی‌رود. انگار از شکستن و لگدکوب کردن رستنی‌هایی که حتی در سر راهشان نیست لذت می‌برند.» آراگورن گفت: «ولی باوجوداین خیلی سریع می‌روند و خسته نمی‌شوند …» (همان: 26)
«دست‌های خشن با چنگال‌های برنده به او چنگ انداختند و بلندش کردند. … به‌زودی چنگ آهنین دستان بی‌رحم دوباره او را گرفتند.» (همان: 90 و 91)
«اورک روی او خم شد و مقداری نان و تکه گوشتی خام خشک‌شده به‌طرف او انداخت. نان بیات خاکستری را بااشتها خورد، اما لب به گوشت نزد. گرسنه بود اما نه آن‌قدر گرسنه که گوشتی را بخورد که یک اورک به طرفش می‌انداخت، گوشتی که جرئت نمی‌کرد حدس بزند متعلق به چه موجودی است.» (همان: 91)
«گروهی هولناک و شیطانی، دست‌کم هشتاد تن، اورک‌های چشم اریب و سبزه‌رو، با کمان‌های بزرگ و شمشیرهای کوتاه تیغه پهن» (همان: 92)
«یوگلوک (یکی از اورک‌ها)، گفت: … باید گوش تو و دیده‌ور‌های دیگر را برید. ولی ما جنگجو هستیم. می‌توانیم با گوشت اسب یا شاید هم چیز بهتر ضیافت به پا کنیم.» (همان: 92 و 93)
«حدود سی چهل تن اورک که همگی شبیه او بودند. اورک‌های درازدست و پا کج.» (همان: 93)
در توصیف دیگری از نگاه یک هابیت (پی پین) که مسافت زیادی را روی دوش یک اورک طی می‌کند، می‌خوانیم:
«تن پی پین پر از کبودی و جراحت بود، سرش که درد می‌کرد از شانه و گردن بد بو و گوش پرموی اورکی که او را حمل می‌کرد در عذاب بود. بلافاصله در پیش رو پشت‌های خمیده دیده می‌شد و پاهای پرطاقت که بدون استراحت بالا و پایین می‌رفتند و گویی از سیم و شاخ ساخته شده بودند.» (همان: 95)
در صفحات 136 تا 139 کتاب دو برج لابه‌لای سخن «چوب ریش » درباره اورک‌ها، درمی‌یابیم که اورک‌ها تحمل نور خورشید را ندارند اما نژاد خاصی از آن‌ها بااینکه از خورشید متنفر هستند می‌توانند زیر نور آن دوام بیاورند. چوب ریش همچنین تشریح می‌کند که اورک‌ها مشغول نابودی جنگل و کشتن درخت‌ها برای رسیدن به اهداف شرورانه خود هستند که زیر نظر و طبق دستور ساحری به نام سارومان است. (همان: 136-139)
همچنین واژه پنجه را به‌جای انگشت برای دست اورک‌ها به کار می‌رود:
«بسیاری از اورک‌ها خودشان را روی زمین انداختند و گوش‌هایشان را با پنجه گرفتند.» (همان، 277)
«… و گذاشت تا مری داستان آن لحظات دهشتناک را تعریف کند: دست‌های چنگال دار و نفس سوزان و قدرت مرگبار بازوهای پرموی گریشناخ (یکی از اورک‌ها).» (همان، 324)
اورک‌ها و گابلین‌ها در داستان تالکین سوار بر گرگ‌های عظیم‌الجثه سوار می‌شوند. (که به برخی از آن گرگ‌ها، وارگ گفته می‌شود). درباره نیمه اورک‌ها هم این‌طور نوشته‌شده است:
«با قد و قواره آدم، اما با صورت گابلین، رنگ‌پریده، با نگاه‌های موذیانه، چشم‌های لوچ.» (همان: 329)
یکی از اورک‌ها نیز درباره جسد نیمه‌جان فرودو (یکی از هابیت‌ها و از شخصیت‌های اصلی داستان) این‌طور می‌گوید:
«پس کارت درآمد. این‌که الآن چیزی نیست جز یک نعش. لوگبورز می‌خواهد با این آشغال چه بکند، من یکی نمی‌دانم. می‌شود قیمه قیمه‌اش کرد و ریخت توی دیگ» (همان: 679)
در کتاب بازگشت پادشاه، از نگاه سام وایز گمجی (یک هابیت) درباره اورک‌ها این‌طور می‌خوانیم:
«سام در پرتو سرخ‌فام قوزکرده در پشت پلکان، لحظه‌ای گذرا چشمش به چهره پلید او افتاد: گویی پنجه‌های شکافنده صورتش را دریده و آن را به خون‌آلوده بود؛ آب دهانش از لابه‌لای آرواره‌های جلوآمده‌اش می‌چکید و از دهانش خرخری همچون صدای خرخر جانوران بیرون می‌آمد.» (تالکین،1394 الف: 339)

«… اما بالای سر او هیئت سیاه یک اورک با پاهای بازایستاده بود.» (همان: 345)
در صفحه 355 همین کتاب فرودو در پاسخ سام که درباره غذای اورک‌ها می‌پرسد، توضیح می‌دهد که اورک‌ها هم‌ غذا و آب و هم گوشت گندیده می‌خورند. همچنین هر بار که درباره سپاه اورک‌ها سخن می‌رود، سیاهی عظیمی توصیف می‌شود که به‌سختی انتهای آن پیداست. (همان،355)

نتیجه:
با توجه به آنچه بیان شد، اورک‌ها و سگساران در کریه‌المنظری، دندان‌های برآمده و کمانی، پوست تیره و سبز و زرد، دهان کج و بزرگ، دست‌وپنجه‌های قدرتمند، بدن پر مو، دست‌های دراز شبیه هم هستند. همچنین هر دو نژاد علاوه بر غذا و آب، خون‌خواری و آدم‌خواری می‌کنند. هر دو از نیروهای شر و تحت هدایت و همکاری با جبهه اهریمنی داستان هستند. سرعت‌بالا و سپاهیانی انبوه دارند. وحشیگری و خشونت ذاتی آن‌ها از هر دو نژاد جنگاورانی قهار و بی‌رحم ساخته است.
این شباهت ها را می توان به دو صورت تحلیل کرد . اولین نتیجه می تواند این باشد که خلق موجوداتی کریه المنظر و زشت صورت و بد سیرت که خون خوار و مردم خوار هستند ، به عنوان نمود و نماد نیروهای شر این عالم در افسانه و داستان ها امری طبیعی است و در یک داستان برای اینکه تنفر مخاطب از این نیروها بر انگیخته شود می بایست سیرت زشت ، صورت زشت را هم به همراه داشته باشد . اگرچه بسیار« ابلیس آدم روی هست» اما سنت ادبی افسانه پردازان در درازای تاریخ این بوده که بد نهادی ، زشت منظری را به دنبال دارد . بنابراین می توان گفت که تالکین هم به پیروی از همین سنت کلاسیک موجودات شر داستانش را زشت و آدم خوار و وحشی توصیف کرده است . اما مرزهای شباهت این دو نژاد از این سنت اندکی فراتر رفته و جزییات بیشتری را در برمی گیرد و همین مساله ذهن را ناخودآگاه به سمت تحلیل و نتیجه گیری دومی سوق می دهد که اثباتش غیرممکن و یا دشوار است . اینکه تالکین از این منابع و متون آگاهی داشته و این دانش به صورت ناخودآگاه و یا خودآگاه در تخیل داستانی اش منعکس شده است که در صورت صحت نیز قابل اثبات علمی نیست اما تحلیلی دیگری را نیز درباره شباهت های بسیار نزدیک این دو نژاد می توان ارائه داد. اینکه این شباهت ها حاصل اشاعه طبیعی افسانه های ملل است که بر الگوهای افسانه پردازی یکدیگر اثر می گذارند نه حاصل الهام پذیری مستقیم تالکین از متون حماسی فارسی .

 

منابع:

1) اسدی توسی، ابونصر علی ابن احمد. 1354، گرشاسپ نامه، به اهتمام حبیب یغمایی، تهران: انتشارات کتابخانه طهوری
2) تالکین، جی.آر. آر، 1395، ارباب حلقه‌ها (یاران حلقه)، جلد اول، رضا علیزاده، تهران: نشر روزنه
3) ــــــــــــــــــــــــ، 1394 الف، ارباب حلقه‌ها (بازگشت پادشاه)، جلد سوم، رضا علیزاده، تهران: نشر روزنه
4) ــــــــــــــــــــــــ،1394 ب، ارباب حلقه‌ها (دو برج)، جلد دوم، رضا علیزاده، تهران: نشر روزنه
5) ـــــــــــــــــــــــ، 1394 ج، سیلماریلیون، رضا علیزاده، تهران: نشر روزنه
6) ـــــــــــــــــــــــ، 1395، فرزندان هورین، رضا علیزاده، تهران: نشر روزنه
7) ـــــــــــــــــــــــ، 1394 د، هابیت، رضا علیزاده، تهران: نشر روزنه
8) دهخدا ، علی اکبر ، 1325، لغت نامه دهخدا ، تهران ، دانشگاه تهران
9) عمید ، حسن ، 1389 ، فرهنگ عمید ، چاپ دوم ، تهران ، فرهنگ اندیشمندان
10) فردوسی ، ابولقاسم ، 1388، شاهنامه، بر اساس چاپ مسکو، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: نشر قطره
11) قزوینی ، زکریا بن محمد، 1373 ،آثار البلاد و اخبار العباد ، ترجمه با اضافات از جهانگیر میرزا قاجار ، تصحیح میرهاشم محدث ، تهران ، امیرکبیر
12) کمونی قزوینی ، زکریا محمد بن محمود ، 1379 ، عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات ، ترجمه عباس جلالی ، چاپ دوم ، تهران ، نشر بین الملل
13) مختاری غزنوی ، عثمان ، 1377 ، شهریارنامه ، به کوشش غلامحسین بیگدلی ، چاپ اول ، تهران ، پیک فرهنگ
14) مستوفی ، حمدالله ، 1362 فنزهت القلوب ، اهتمام و تصحیح ازکای نیترانج ، چاپ اول ، تهران، ارمغان