تقابل خیر و شر در باورهای زروانی-ایرانی و آثار تالکین

نویسنده مقاله: مریم اسماعیلی پور
لینک پروفایل نویسنده:
https://lumiereartschool.com/profile/maryam-esmaeeli/

 

بررسی تطبیقی تقابل خیر و شر در باورهای زروانی-ایرانی و آثار تالکین

چکیده
تقابل دو عنصر خیر و شر در بسیاری از اساطیر ، افسانه ها و داستان ها نمود پیدا کرده است و می توان آن را از پایه های بنیادی بسیاری از آثار موفق دنیا دانست . این تقابل را همچنین می توان بازتابی از جدال درونی انسان دانست که همیشه میان دو نیروی خیر و شر در حال مبارزه است . باور های ثنوی این جدال را ناشی از حاکمیت دو نیروی متضاد در نظر می گیرد که در باور ایرانیان باستان اهورامزدا به عنوان منبع خیر و اهریمن به عنوان منبع شر نام دارند و در اندیشه های زروانی این دو برادرانی هستند که از زهدان موجودی به نام زروان که معادل تقدیر و زمان است ، متولد شدند. داستانی شبیه به این باور در رشته افسانه های تالکین بیان می شود که موجودی به نام ارو ، خالق دو نیروی متضاد به نامهای مانوه به عنوان منبع خیر که شری در او راه نمی یابد و ملکور به عنوان مظهر شر و پلیدی است. پژوهش پیش رو برآن است تا به بررسی و تطبیق این داستان با باور های ثنوی و اندیشه های زروانی ایرانیان باستان بپردازد و شباهت هایشان را تبیین کند. اگرچه با در نظر گرفتن شباهت های بسیار نزدیک دو روایت نمی توان به طور قطع اثبات کرد که تالکین از این باور ها الهام گرفته است اما بررسی و تبیین این قرابت ها خالی از فایده نیست زیرا برخی شباهت ها پا را اندکی از “اتفاقی بودن” فراتر می گذارند .

مقدمه
در درون انسان نبردی همیشگی و دشوار میان نفس خیراندیش و نفس بداندیش جریان دارد و بازتاب های این نبرد را در باور های دینی ، بنیان های روانشناسانه ، داستان پردازی ، اسطوره ها و افسانه ها می توان یافت .
باور به این‌که جهان نیز همواره عرصه‌ تقابل نیروهای خیر و شر است، اندیشه‌ای باستانی است که در ناخودآگاه کهن بشر نقش بسته است. در ادیان و اساطیر بزرگ جهان ‌همواره بر این جدال تأکید شده و اندیشه‌ نبرد نهایی و پیروزی خیر مطلق در آن نهادینه‌ شده است. برای مثال در ادیان ابراهیمی شر و جنگ و گناه با ظهور منجی و نبرد آخرالزمان او با نیروهای شر به پایان می‌رسد. این منجی را در اندیشه‌های کهن ادیان شرقی و ایرانیان باستان نیز با نام‌ها و هویت‌های متفاوت می‌توان یافت. باور به منجی نتیجه این تفکر است که نبرد میان این دونیرو به‌خودی‌خود همواره وجود دارد و تنها با ظهور کسی پایان می‌گیرد که ازنظر روحی و جسمی دارای ویژگی‌هایی خارق‌العاده و خاص است.
این‌طور به نظر می‌رسد که بدون شر و تاریکی هرگز نمی‌توان حقیقت نور و خیر را فهمید که متبادر کننده جمله‌ای معروف میان علما است که: «تعرف الاشیا باضدادها»
آن‌گونه که عین القضات بیان می‌کند: «ای عزیز حکمت، آن باشد که هر چه هست و بود و شاید بود، نشاید و نشایستی که به خلاف آن بودی؛ سفیدی هرگز بی سیاهی نشایستی … . محمد بی ‌ابلیس نشایستی؛ طاعت بی عصیان و کفر بی‌ایمان، صورت نبستی … . ایمان محمد بی کفر ابلیس نتوانست بودن …» (تمهیدات، 1393: بند 245)
این مفاهیم از ذهن انسان اولیه دور نبود، او همواره درگیر زمستان و تابستان، جنگ و صلح، مرگ وزندگی، روز و شب و … بود. برای او هر پدیده‌ای که بر دیگری غالب می‌شد مفهوم جدال را تداعی می‌کرد. به نظر می‌رسد همین کهن‌الگوی جمعی و باستانی، بنیان بسیاری از حماسه‌ها و افسانه‌هایی است که از روزگار نخستین تا همین امروز خلق‌شده‌اند. همه آن‌ها از جدالی می‌گویند که گویی هرگز پایانی ندارد.
در اندیشه ‌ایرانیان و اسطوره‌های باستانی آن‌ها نیز این تقابل بازتابی گسترده دارد . چنانکه می خوانیم :
«چنين گويد كه از آن هنگام كه آفرينش را پديد آوردم، نه من كه هرمزدم، براي نگهباني آفريدگان خويش به آسودگي نشسته‌ام و نه نيز او كه اهريمن است براي بدي كردن بر آفرينش.» (دادگی،1380: 119)
با توجه به این اندیشه ها ، جهان دارای دو ماهیت اهریمنی و اهورایی یا شر و خیر است.
«اعتقاد به دوگانگی در مبادی خیر و شر از معتقدات قدیم آریائیان محسوب می‌شود. بدی‌ها و خوبی‌ها هر یک منشائی بود که با یکدیگر دائم در جنگ بودند قوای خیر باعث سعادت و قوای شر مسبب تیره‌بختی افراد بشمار می‌رفت مظاهر خیر روز و فصول معتدل و فراوانی و تندرستی و زیبایی و راستی و مظاهر شر، شب و زمستان و خشک‌سالی و قحط و امراض و زشتی و دروغ و امثال آن‌ها بوده است.» (معین،1363: 861:121)
«آرياهاي باستان به دونیروی راستي و دروغ و نظم و بی‌نظمی معتقد بودند و بعدها اين انديشه در دين زردشتي گسترده‌تر شد و دوگانه بودن اصل نيك و بد دامنه وسیع‌تری يافت. جهان روشن اهورامزدا در برابر جهان تاريك اهريمن، ویژگی‌های نيك اهورايي در برابر خصلت‌های زشت اهريمني و امشاسپندان يا جاودانان مقدس در برابر كماريكان يا سرديوان قرار گرفتند.» (آموزگار،1386: 211)

به‌گونه‌ای که هر شئ یا حادثه و یا حتی موجودات مرتبط با اهریمن یا اهورامزدا هستند. این اندیشه دوگانه هر پلیدی‌ای را به اهریمن یا انگره‌مینیو و هر خوبی‌ای را به اهورامزدا یا سپنتامینیو ارتباط می‌دهد. در گات‌ها می‌خوانیم:
«این دو پدیده همزادی که در آغاز آفرینش به‌صورت دو نیروی متضاد در اندیشه و گفتار و کردار ظهور نمودند یک نیکی است و دیگری بدی. انسان دانا از میان این دو، نیکی را برگزیند ولی شخص نادان چنین نخواهد کرد.» (گات‌ها،1378: 30 بند 3)
این باور از پایه‌های اندیشه‌ زروانیسم است که خیر و شر اگرچه از دو منبع متفاوت ساطع می‌شوند اما ریشه این دو منبع به ماهیتی ازلی و ابدی و مشترک می‌رسد. این ماهیت مشترک زروان است. به این صورت که زروان، خدای ازلی و ابدی زمان، دو فرزند به نام اهریمن و اورمزد به وجود می‌آورد.
در رشته افسانه های تالکین نیز این تقابل خیر و شر از آغاز خلقت جهان آردا ( جهان داستان های تالکین ) دیده می شود به طوری که هر شری به ملکور که سرچشمه همه پلیدی هاست ، می رسد و هر خیری از سایر آینور به خصوص مانوه و یارانش ساطع می شود . در کتاب های تالکین دو جبهه خیر و شر در دوره های هزار ساله ای حاکم می شوند و سپس نوبت به دیگری می رسد . بدینگونه که هر بار که شر حاکم می شود در پایان نیروهای خیر آن را به زیر کشیده و جهان را از هرج و مرج نجات می دهند .
شباهت های این الگو در رشته افسانه های تالکین با باور های زروانی و ثنوی ایرانیان باستان تنها ختم به همین تقابل ساده نمی شود. در پژوهش پیش رو به این شباهت ها می پردازیم .
باور های ثنوی ایرانیان و اندیشه های زروانی :
زروان خالق اولیه جهان و والد اهورامزدا و اهریمن است :
«زروانِ كبير نهصد و نودونه سال دعا كرد تا از او پسري باشد، پس نشد. سپس در خويشتنِ خويش انديشيد و گفت: شايد اين دانش چيزي نَبود (= لايق و مناسب نيست.) پس‌ازاین انديشه او را غمي پيش آمد و از اين غم، اهريمن حادث شد و هرمز از آن علم به وجود آمد و هر دو در يك شكم جمع شدند. هرمز به بابِ خروج نزدیک‌تر بود، اهريمن حيله كرد تا این‌که شكم مادرش را پاره كرد و قبل از هرمز خارج شد و دنيا را گرفت؛ و گفته‌اند: آنگاه‌که در مقابلِ ديدگانِ زروان قرار گرفت، او آنچه را در وي از خبث و شرارت و فساد بود، ديد، دشمنش گرفت و لعنش كرد و راندش. او برفت و بر گيتي چيره شد.» (شهرستانی، 2003: 260)
ازآن‌پس هر بدی از اهریمن و هر خیری از اهورامزدا سر می‌زند. این دو همزاد و مخلوقاتشان ‌همواره در ستیزند… این جدال البته همیشه از سوی اهریمن و نیروهای او آغاز می‌شود که شاید بازتاب این باور باشد که او به باب خروج در زهدان نزدیک‌تر بوده و با دریدن شکم مادر زودتر از اهورامزدا از آن خارج شده است. به نظر می‌رسد، پیروزی اولیه‌ای که در اکثر داستان‌ها برای او قائل‌اند نیز به خاطر همین مسئله است.
هیلنز درباره اهریمن می‌نویسد: «در جایگاه شرارت یا جایگاه بدترین اندیشه اقامت دارد و گویند که دیوان «زاده‌های هدف بد» هستند. اهریمن دیو دیوان است … نادانی و زیان رسانی و بی‌نظمی ویژگی‌های اهریمن‌اند … هدف او همیشه نابود کردن آفرینش اورمزد است … همان‌گونه که اورمزد زندگی را می‌آفریند، اهریمن مرگ را به وجود می‌آورد؛ در برابر تندرستی، بیماری را و در برابر زیبایی، زشتی را ایجاد می‌کند. همه بیماری‌های مردم به‌تمامی از اهریمن ناشی می‌شود.» (هیلنز، 1368: 82)
در عالم هستی نیز موجوداتی وجود دارند که آفریده این دو و نمادی از آن‌ها می‌باشند و در عمل نیز مانند خالق خود بر جهان تأثیر می‌گذارند؛ مانند گاو و آتش که آفریده اهورامزداست و روشنی و برکت به همراه دارد. تاریکی و مار نیز مخلوق اهریمن است که مرگ و نابودی را با خود دارد.
در باور کهن ایرانیان، جهان به دوره‌های سه‌هزارساله تقسیم می‌شود که به ترتیب بندهشن، گومیچشن، ویچارشن نامیده می‌شوند. در واقع هستی داری چرخه‌ای دوازده‌هزارساله است که آن را یک سال اسطوره‌ای در نظر می‌گیرند. این سال آیینی به چهار دوره سه هزار سه‌هزارساله تقسیم می‌شود. (کزازی،1394: 43)
در بندهشن، دورانی به‌اصطلاح «طلایی» تعریف می‌شود که جهان پر از صلح و آرامش و برکت اهورایی و جهانی آرمانی و اهورایی است. گومیچشن آغاز افول این مدینه فاضله است. بیماری و مرگ و پلیدی کم‌کم دنیا را فرامی‌گیرد. اثر نیروهای اهورایی کاهش می‌یابد. اهریمن و نیروهایش برای نابودی جهان برمی‌خیزند و جهان درگیر نبردی بزرگ میان خیر و شر می‌شود. نیروهای اهورایی و منجی آن‌ها با اهریمن و تاریکی به مبارزه می‌پردازند و بر آن پیروز می‌شوند و در دوران ‌سوم ویچارشن، پس از جنگی بزرگ و نابودی نیروهای اهریمنی، جهان دوباره به آرامش و صلحی پایدار می‌رسد و به بندهشن شبیه می‌شود.

این جدال بی‌پایان و متسلسل را در همه هستی می‌توان جست‌وجو کرد. از نبرد زمستان و تابستان، خشک‌سالی بر آبادانی، غلبه روز بر شب و شب بر روز، پیری و جوانی، مرگ وزندگی، عدالت و ظلم، بیماری و سلامتی، خطر و آرامش و همچنین در اعماق ذهن بشر که یونگ آن را نبرد خودآگاه با سایه و ناخودآگاه تعبیر کرده است. این مبارزه همان تقابل جنبه خیر و نفس الهی انسان با نفس شیطانی و شر اوست.
ثنویت و تقابل خیر و شر در رشته افسانه های تالکین
در سیلماریلیون تالکین، موجودی به نام «ارو» یا «ایلوواتار» آفریننده موجودات برینی به‌عنوان «آینور» معرفی می‌شود.
«آنک ارو، آن یکتا که در آردا او را ایلوواتار می‌نامند و او نخست آینور را آفرید، قدسیان را که ثمره اندیشه‌اش بودند و با او بودند پیش از آنکه چیزهای دیگر در وجود آید.» (تالکین، 1394 ج: 9)
در میان آینور که واسطه خیر و روشنی بودند، «ملکور» سرکشی می‌کند و شر و موجودات پلید را به وجود می‌آورد.
«اما آرزوی او بیشتر منقاد اراده خود کردن الف‌ها و آدمیان هر دو بود و بر هبه‌های موعود ایلوواتار به آنان رشک می‌برد؛ و می‌خواست رعایا و خادمانی از آن خویش داشته باشد و او را خداوندگار بنامند و اختیار اراده دیگران به دستش باشد.» (همان: 15)
ملکور یا مورگوت در برابر سایر آینور یا والار و اختصاصاً برادرش «مانوه» _ برترین والار _ که سرچشمه خیرند قرار دارد و خود منشأ هر پلیدی و شری است. او خادمی به نام سائورون دارد که با ساخت حلقه‌ای اهریمنی و قدرتمند در مقابله با حلقه‌های دیگر که منشأ برکت بوده‌اند، زمینه‌ساز جنگ‌هایی می‌شود که در دو دوره هزارساله شکل می‌گیرد. با توجه به آنچه شرح داده شد، می‌توان بازتاب اندیشه زروانی و خلق دوگانگی از یگانه را در این کتاب مشاهده کرد.
در سه‌گانه ارباب حلقه‌ها محور اصلی داستان نبرد دو جبهه خیر و شر و تقابل ملزومات این دو جبهه است. در این کتاب و کتاب مکملش یعنی سیلماریلیون همواره جبهه خیر و شر در مبارزه‌اند. گاه آرامشی موقتی بر جهان حاکم شده اما دوباره جبهه شر بر جهان حاکم می‌شود. کتاب ارباب حلقه‌ها، داستان واپسین نبرد و نابودی یکی از بزرگ‌ترین عناصر جبهه شر است. در جهان «آردا» نیز چهار دوره هزارساله وجود دارد که در آغاز آن و پیش از سرکشی ملکور، همه‌چیز در ثبات و آرامش و مملو از روشنی است. پس‌ازآن هر از چند گاهی شر حاکم شده و سپس شکست می‌خورد تا نبرد بزرگ در دوران ‌سوم که سائورون برای همیشه نابود شده و ملکور اهریمنی نیز شکست می‌خورد که شباهت بسیاری به اندیشه دوره‌های بندهشن، گومیچشن و ویچارشن در باور کهن ایرانی دارد.
دوره‌های آرامش را در سیلماریلیون و ارباب حلقه‌ها، پیش از خلق والار و ملکور، پس از شکست اولیه ملکور و پیش از ساخت حلقه و پس از شکست موقتی سائورون و پس از نبرد نهایی و شکست سائورون می‌توان یافت که قابل قیاس با تسلسل دوره‌های آرامش و هرج‌ومرج در دوره‌های گومیچشن و ویچارشن است.
دوران حکومت و قدرت ملکور، پیش از به بند کشیدنش این‌گونه توصیف می‌شود:
«اما ملکور در شمال قدرت خویش را بنا نهاد و نمی‌خفت، بل مراقب بود و می‌کوشد؛ و موجودات پلیدی که از راه به دربرده بود، همه‌جا پراکنده بودند و بیشه‌های تاریک و خواب‌آلود جایگاه دیوها و اشباح مخوف گشته بود؛ و در اوتومنو، جمله اهریمنان، آن مینویانی که از نخست در روزگار شکوه سرسپرده‌اش بودند و همچون خود او فاسد گشته، بر او گرد آمدند.» (همان: 64)
زروان ، اهورامزدا و اهریمن ؛ ارو ، مانوه و ملکور
با توجه به آنچه پیشتر بیان شد در باور ایرانیان باستان و اندیشه های زروانی داستان آفرینش اهورامزدا و اهریمن چنین است که زروان آفریدگان را در اندیشه خود داشت تا زمانی که اهریمن و اهورامزدا را در درون خود به وجود آورد. اهریمن با این تصور که هر که زودتر از زهدان خارج شود، حاکم جهان و فرزند برتر پدر می‌شود، با نیرنگ شکم زروان را از هم درید و از آن خارج شد و اهورامزدا پس از او پا به جهان گذاشت و ازآن‌پس منشأ هر پلیدی اهریمن و سرچشمه همه نیکی‌ها اهورامزدا شد. سه شخصیت محوری این داستان قابل قیاس با سه شخصیت محوری در داستان مشابهی هستند که تالکین در سیلماریلیون نقل می‌کند. ارو که آفریدگان خود یعنی والار را در اندیشه خود نگاه می‌داشته و با نواختن موسیقی آن‌ها را خلق کرده است. مانوه که برترین و بهترین فرزند و سرچشمه برکت و روشنایی است و ملکور که برادر مانوه و دارای اندیشه و اعمال پلید و منشأ تاریکی و پلیدی است.
می توان با توجه به آنچه بیان شد ، این برداشت را عنوان کرد که ملکور به‌مثابه همان اهریمن در اندیشه کهن زروانی و ارو به‌مثابه زروان و والار و به‌خصوص مانوه به‌مثابه اهورامزداست.
زروان و ارو:

زروان ایزدی باستانی است که ارتباط تنگاتنگی با زمان دارد. زروان برای مدت‌ها بدون مخلوق بود و خالق بودنش به فعل نرسیده بود. او در اندیشه‌اش داشتن پسری را اراده کرد و اهورامزدا یا هرمز از آن اراده در درون زروان شکل گرفت اما نتیجه تردید درونی‌اش به وجود آمدن پسر دیگری شد که او را اهریمن می‌خوانند. زروان خدای بی‌کرانه باستانی است که ازلیت و ابدیتی ذاتی دارد. او یگانه ایست که دو نیروی خیر و شر عالم از او ساطع می‌شوند. او منشأ اصلی آفرینش امشاسپندان و کمالگان (کماله دیوان) است. زروان به‌واسطه ارتباطش با زمان، خدای سرنوشت و تقدیر، شناخته می‌شود. در باورهای زروانی سرنوشت غیرقابل تغییر و از پیش مشخص شده است.
ارو یا ایلوواتار در ارباب حلقه‌ها نیز همانند زروان، ایزد یگانه ایست که آفریننده، آینور به‌عنوان روح‌های اولیه جهان است.
«آنک ارو، آن یکتا که در آردا او را ایلوواتار می‌نامند و او نخست آینور را آفرید، قدسیان را که ثمره اندیشه‌اش بودند و با او بودند پیش از آنکه چیزهای دیگر در وجود آید.» (تالکین، 1394 ج: 9)
پیش از آفرینش آینور، ارو موجودی ازلی و ابدی و تنها بود؛ مخلوقاتش نخست در اندیشه‌اش خلق شدند و با نواختن آهنگ خلقت به تجسم درآمدند. ایلوواتار به آینور نیز نغمه آفرینش را آموخت و از همنوایی آن‌ها، جهان «آردا» به وجود آمد. از میان آینور، دو تن که برادر بودند، نسبت به دیگران برتری داشتند. مانوه و ملکور.
«مانوه و ملکور در اندیشه ایلوواتار برادر هم بودند. تواناترین کس از آینور که در همان آغاز پا به جهان گذاشت، ملکور بود؛ اما مانوه گرامی‌ترین نزد ایلوواتار است و اغراض او را بیش از دیگران به‌روشنی درمی‌یابد.» (همان: 26)
ملکور ساز ناسازگاری زد و ارو مانوه را که به قدرتمندی ملکور نبود را «شاه ارشد» خواند و فرمانروای آردا کرد. ازآن‌پس هر پلیدی و ناسازی‌ای از آثار ملکور و زیبایی‌ها از ناحیه سایر آینور و به‌خصوص مانوه که درکی از هیچ پلیدی و زشتی‌ای نداشت، بود. از القاب ارو، ایلوواتار و یگانه است.
اهریمن و ملکور:
اهریمن به‌عنوان سرچشمه بدنهادی و پلیدی به‌عنوان سردسته دیوان و جادوان شناخته می‌شود. باور بر این است که هیچ زشتی و بیماری و پلیدی‌ای نیست مگر آنکه از او نشاءت گرفته باشد. اهریمن در اندیشه حکومت بر تمام جهان و نابودی نوع بشر و هر نیکی و خیری در دنیاست. همان‌طور که پیش‌تر بیان شد او اولین کسی بود که از زهدان به بیرون آمد. در اندیشه‌های اوستایی درباره اهریمن این‌چنین بیان شده است که:
«اهریمن، سرکرده همه دیوان که به دیوان دیو نام بردار است. (وندیداد، 19. 1، 42-43) در دوزخ تیره (یشت،19. 44) زیر زمین و جهان تاریکی به سر می‌برد و جایگاهش در اپاختر (شمال) قرار دارد (وندیداد، 19. 1، 47) او دارای نیروی آفرینندگی (یشت، 15. 3، 42 – 43) و آفرینش بد را در برابر آفرینش نیک اهورامزدا به وجود می‌آورد (یسنا، 57. 17؛ یشت، 13. 76) آفرینش اهریمن آفرینشی پتیاره و پر گزند است (یسنا 61. 2) او در برابر آفرینش نیک اهورامزدا آفرینش اهریمنی خود را آشکار می‌کند و جهان بدی را می‌آفریند (وندیداد 19. 6) اهریمن برای تباه کردن آفرینش نیک اهورامزدا و جهان راستی، آژی‌دهاک؛ نیرومندترین دیو دروج را می‌آفریند (یسنا 9. 8؛ یشت 5. 34).» (اکبری، زمستان 1388: 5)
اهریمن پس از شکست نهایی به همان دوزخ تیره‌وتاریک خود در اپاختر بازمی‌گردد. اهریمن هرگز از بین نمی‌رود و تنها از جهان دور می‌شود و یا به بند کشیده می‌شود. زروان فرمانروایی نه هزار سال جهان را به اهریمن می‌سپارد زیرا با خود عهد بسته بود به اولین فرزندی که به دنیا می‌آید حکومت جهان را اهدا کند و این میراث پدری برای نه هزار سال به اهریمن داده شد. زشتی درون اهريمن بر ظاهر او نیز تأثیر گذاشته است. زروان با دیدن اهریمن از او درباره هویتش پرسید و پس‌ازاینکه اهریمن خود را پسر او معرفی کرد، زروان این‌چنین گفت که پسر من معطر و نورانى است و تو متعفن و ظلمانى هستى.
ملکور نیز مانند اهریمن نخستین تن از آینور (آفریدگان نغمه ارو) بود.

«آخر از همه نام ملکور را آورده‌اند، یعنی آنکه او توانا برمی‌خیزد؛ اما نام را او تاوان بدکرداری خویش کرده است؛ و نولدور که در میان الف‌ها بیش از همه از خباثت او گزند دیده‌اند، بر زبانش نمی‌آورند و او را مورگوت می‌خوانند، دشمن پلید جهان. ایلوواتار توانایی عظیمی به او بخشیده بود و با مانوه هم‌سن‌وسال بود، از قدرت و دانش دیگر والار سهمی داشت، اما آن‌ها را برای مقاصد پلیدش به کاربرد و نیرویش را در خشونت و بیدادگری تباه کرد؛ زیرا به آردا و هرچه در آن بود، چشم طمع دوخته بود و پادشاهی مانوه را برای خویش می‌خواست و سلطه بر قلمرو همتایانش را در سر می‌پخت. از شکوه و عظمتی که داشت در این چاه خودبینی فرو غلتید که هر چه را جز خود که اهریمنی تباه‌کار و سنگدل بود، خوار بشمارد. تفاهم را به زیرکی در به کژراهه کشاندن همه موجوداتی که از ایشان بهره می‌گرفت، در جهت امیال خود بدل ساخت و سرانجام، به‌ دروغ‌گویی بی‌شرم مبدل گشت … قدرت طغیان او چنان عظیم بود که در اعصار فراموش‌شده، با مانوه و دیگر والار دست‌وپنجه نرم می‌کرد و زمانی دراز در آردا بر بیشتر قلمروهای زمین حکم می‌راند.» (تالکین،1394 ج: 36)
او اشتیاق زیادی به آفریدن نغمه‌هایی داشت که جسورانه و ناهماهنگ با نغمه‌های ارو بودند. ارو به او دانایی و قدرت بیشتری عطا کرد و جز این؛ ‌همه موهبت‌های دیگر را به برادر ملکور مانوه که درکی از پلیدی نداشت بخشید. ملکور اما داعیه حکومت برجهان را داشت. جنگ بر سر حکومت بر آردا شکل گرفت تا اینکه ملکور شکست خورد و زندانی شد اما بعد از چند سال، توانست مانوه (برادرش) را فریب داده از زندان بگریزد. مانوه که حالا شاه والار شده بود، خشم ملکور را برانگیخت. ملکور دوباره جنگ‌های متعددی به راه انداخت و با پیروزی در آن‌ها به قدرت زیادی دست‌یافت. تا اینکه در نبرد نهایی تمام والار در برابرش متحد شده و شکستش دادند و او به بی‌زمانی مطلق در بیرون از جهان تبعید کردند شبیه آنچه درباره اهریمن بیان شد.
پس از تبعید اهریمن و شکستش، مخلوقات و خادمانش همچنان اثر پلیدی او را بر جهان می‌گذارند. در شاهنامه پس از شکست اهریمن توسط طهمورث، دیگر خود اهریمن در هیچ داستانی، تاریکی و زشتی به‌جای نمی‌گذارد. بلکه این مخلوقات ویارانش هستند که نقش او را بر عهده‌دارند؛ مانند ضحاک و افراسیاب. در ارباب حلقه‌ها و سیلماریلیون نیز پس از تبعید ملکور، سائورون، خادم وفادار ملکور مبدل به دومین نیروی قدرتمند اهریمنی آردا می‌شود و مخلوقات کریه و تاریک ملکور سپاه او را تشکیل می‌دهند.
«در میان پیشکارانش که صاحب آوازه‌اند، اهریمنی بود که الدار او را سائورون یا گورتائور سنگدل نام داده بودند … در تمام اعمال مورگوت بر روی آردا، در کرده‌های بسیار و در نیرنگ‌بازی‌های زیرکانه‌اش سائورون نیز سهمی داشت؛ و در پلیدی، از حیث این‌که زمانی دراز در خدمت دیگری بود و نه در خدمت خویش، تنها از اربابش کمتر بود. لیکن پس از سال‌ها همچون سایه مورگوت و شبح پلیدش علم طغیان برافراشت و بر پی او از همان جاده تباه به‌سوی پوچی فرو غلتید.» (همان: 37)
زشتی و پلیدی درون ملکور نیز در ظاهرش آشکار گشته است.
«و او نیز به کالبدی هویدا درآمد، اما به سبب خلق‌وخو و بداندیشی که در درونش فروزان بود، این کالبد تیره و دهشتناک می‌نمود.» (همان: 20)
درباره جایگاه اهریمن گفته شد که او در تیرگی و تاریکی در اپاختر یا همان شمال زندگی می‌کند. دژ باستانی ملکور (اودون یا اتوم‌نو) که محل استقرار اوست نیز در شمالی‌ترین نقطه آردا تعریف ‌شده است و سرزمین‌های شمالی سرزمین‌های تحت سلطه مورگوت یا همان ملکور هستند.
«کیست که تدبیرهای مورگوت را بداند؟ کیست که دامنه اندیشه او را پیموده باشد، آنکه او ملکور بوده است، توانا در میان آینور مهین و اینک فرمانروایی پلید نشسته بر سریر تاریکش در شمال، خبیثانه مشغول سنجش خبرهایی که به او می‌رسید و یافتن اعمال و مقاصد دشمنانش.» (همان: 339)
اهورامزدا و مانوه:
اهورامزدا سرچشمه روشنایی و خیر مطلق در باور کهن ایرانیان است و هیچ‌چیز جز خوبی و خیر و روشنی در او راه ندارد. باور رایج درباره او، برادری‌اش با اهریمن است. اهورامزدا را وجود برتر و سر امشاسپندان ایزدان روشنایی و نگهبان انسان‌ها از هر شری می‌دانند. نبرد او و اهریمن از زهدان آغاز می‌شود و از آن زمان جهان ‌همواره بستر تقابل این دو بوده است. هیچ شری در اورمزد یا اهورامزدا راه ندارد و پایان جهان متعلق به او یارانش است. این حکومت نهایی خواسته پدر او و اهریمن بود که به اهورامزدا اهدا شد اما پیش از آن اهریمن چند هزار سال حکومت را با نیرنگ به دست آورد. اهورامزدا وقتی با اهریمن در زهدانی مشترک بود، فریب او را می‌خورد. اهریمن با فریب دادن او، شکم زروان را می‌درد و خود زودتر از اهورامزدا پا به جهان می‌گذارد و حکومتی نه‌هزارساله بر دنیا را به دست می‌آورد.

مانوه که در سیلماریلیون به او اشاره ‌شده، برادر ملکور اهریمنی وبرترین آفریده ایلوواتار است.
«اما مانوه برادر ملکور بود در خرد ایلوواتار، او آلت سترگ نغمه دوم بود که ایلوواتار بر ضد ناسازی ملکور برکشید.» (همان: 19)
«مانوه سولیمو، والاترین و قدسی‌ترین والار، بر مرزهای آمان نشسته بود و در اندیشه، سرزمین‌های بیرونی را به حال خود وا‌ننهاده بود؛ زیرا تخت پرجلالش بر بالای قله تانبکوئیل، بلندترین کوه‌های جهان قرار داشت و از فراز بر کرانه‌های دریا می‌نگریست. … او وانیار را در میان الف‌ها بیش از همه دوست می‌داشت و آنان از مانوه ترانه و شاعری را هبه گرفتند؛ چراکه مانوه از شعر لذت می‌برد و ترانه واژه‌ها آهنگ اوست … او به قائم‌مقامی ایلوواتار منصوب گشته بود، به پادشاهی دنیای والار و الف‌ها و آدمیان و برجسته‌ترین مدافع در برابر پلیدی ملکور بود.» (همان: 50)
مانوه توسط ارو به‌عنوان جانشین خود او و حکمرانی بر آردا برگزیده شد، همان‌طور که حکومت جهان و قائم‌مقامی زروان برای اهورامزدا در نظر گرفته‌شده است. این انتصاب حسادت برادرش (ملکور) را برانگیخت و این رشک زمینه‌ساز جنگ‌های بزرگی شد. مانوه نیز همانند اهورامزدا یک‌بار توسط برادرش فریب خورد و این فریب باعث آزادی ملکور از زندانی که سال‌ها در آن حبس بود، شد. مانوه نتوانست فریب ملکور را تشخیص بدهد زیرا هیچ شری در او راه نداشت و قادر به درک پلیدی نبود.
«آنگاه مانوه پوزشش را پذیرفت؛ اما والار هنوز به دور شدنش از دیده و گوش راضی نبودند، او را ملزم به ماندن در محدوده دروازه‌های والار کردند؛ اما گفته‌ها و کرده‌های ملکور که در آن زمان همه نیک می‌نمود و والار و هم الدار، از کمک‌ها و پندهای او در صورت نیاز بهره‌ها بردند؛ و ازاین‌روی پس از زمانی به او رخصت رفتن دادند تا چنانچه خواست آزادانه در اطراف‌واکناف زمین بگردد و به گمان مانوه پلیدی ملکور شفا یافته بود؛ زیرا مانوه از پلیدی رها بود و آن را درنمی‌یافت و می‌دانست که در آغاز، در اندیشه ایلوواتار، ملکور درست به‌سان خود او بود؛ و از ژرفای دل ملکور آگاه نبود و نمی‌توانست بپذیرد که هر چه عشق، از دل او برای همیشه رخت بربسته است.» (همان: 95 و 96)
ملکور نیز از پدر قدرت و دانایی را هدیه می‌گیرد اما این مانوه است که صاحب بقیه موهبت‌ها و حکومت نهایی بر جهان می‌شود .
نتیجه :
باتوجه به آنچه بیان شد ، می توان ارو را معادل زروان در اندیشه های زروانی دانست زیرا پیش از همه موجودات بوده است و نخست آفریدگان را در اندیشه خود داشته و سپس به خلق آنها دست زده و همچنین خالق دو نیروی متضاد شر (ملکور ) و خیر (مانوه ) است همانطور که زروان را والد اهریمن و اهورا مزدا می دانیم . همچنین می توان ملکور را با اهریمن قیاس کرد زیرا هر دو طمع و حسادت ورزیدند وهر شری به دامنه نیروها و اختیار آنها می رسد . مانوه را نیز به عنوان موجودی که شر در او راه ندارد و سرچشمه همه خوبی هاست ، می توان با اهورامزدا سنجید . ضمن اینکه در آثار تالکین نیز مانند باور های باستانی ایرانیان جهان به دوره های مختلفی تقسیم می شود و هر دوره مخصوص حکومت یکی از نیروها شر یا خیر است . شباهت های رشته افسانه های تالکین با اندیشه های ثنوی ایرانیان باستان و باور های زروانی به طور قطع این نتیجه را به دست نمی دهند که تالکین به طور مستقیم از این باور ها الهام گرفته است زیرا در صورت صحت نیز این مطلب از نظر علمی قابل اثبات نیست . اما می توان بازتاب غیر مستقیم و گسترده این باور ها را در افسانه های مختلف جست و جو کرد که سیلماریلیون و سایر کتابهای تالکین یکی از همین نمونه هاست .

توضیحات :
1. جان رونالد روئل تالکین ؛ نویسنده و زبان شناس یریتانیایی در سال 1892 متولد شد . وی بیست و نه سال استاد زبانشناسی تاریخی در دانشگاه آکسفورد بود . از جمله آثار داستانی او ، کتابهای معروف هابیت و سه گانه ارباب حلقه ها ست . علاوه بر این کتابها ، سیماریلیون ، ماجراهای تام بامادیل و فرزندان هورین هم جزو آثاری است که عمدتا پس از مرگش به انتشار رسیده است . وی کار خود را یک رشته افسانه می نامید که در واقع یک اسطوره سازی خیالی برای گذشته دور زمین بود . تالکین به ساخت زبان های علمی و فراساخته علاقه داشت و خود نیز پانزده زبان ساخته است . درجایی نیز گفته است که انگیزه نوشتن آثار تخیلی و به وجود آوردن سرزمین میانی ( مکان وقوع رشته افسانه هایی که نوشته است .) توسط او به این دلیل بوده که به زبان های فراساخته در آن کتابها صحبت شود . جی. آر. آر. تالکین در سال 1973 از دنیا رفت و پس از او پسرش کریستوفر ویرایش و تکمیل بزرگترین اثر ناتمام او را بر عهده گرفت و سیماریلیون در سال 1977 به انتشار رسید . پس از سیماریلیون ، داستان های ناتمام در 1980 و تاریخ سرزمین میانه در 1997 و فرزندان هورین در 2007 منتشر شدند به علاوه آثار دیگری چون آقای بلیس ، رووراندم و نامه های کریسمس پدر . شهرت تالکین اما بیشتر مرهون دو اثریست که نخست از آن نام برده شد؛یعنی هابیت و کتاب کم نظیر دوره معاصر ارباب حلقه ها .

منابع:
1) آموزگار، ژاله، 1393، تاریخ اساطیری ایران، تهران: انتشارات سمت
2) بهار، مهرداد، 1393، از اسطوره تا تاریخ، تهران: نشر چشمه
3) ـــــــــــ،1362، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: انتشارات توس
4) ـــــــــــ، 1385، جستاری در فرهنگ ایران، تهران: نشر اسطوره
5) تالکین، جی.آر. آر، 1395، ارباب حلقه‌ها (یاران حلقه)، جلد اول، رضا علیزاده، تهران: نشر روزنه
6) ــــــــــــــــــــــــ، 1394 الف، ارباب حلقه‌ها (بازگشت پادشاه)، جلد سوم، رضا علیزاده، تهران: نشر روزنه
7) ــــــــــــــــــــــــ،1394 ب، ارباب حلقه‌ها (دو برج)، جلد دوم، رضا علیزاده، تهران: نشر روزنه
8) ـــــــــــــــــــــــ، 1394 ج، سیلماریلیون، رضا علیزاده، تهران: نشر روزنه
9) ـــــــــــــــــــــــ، 1395، فرزندان هورین، رضا علیزاده، تهران: نشر روزنه
10) ـــــــــــــــــــــــ، 1394 د، هابیت، رضا علیزاده، تهران: نشر روزنه
11) دادگی، فرنبغ، 1380، بندهش، گزارش مهرداد بهار، تهران: انتشارات توس
12) شهرستانی،2003 م، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت: نشر دارالمعرفه
13) کزازی ، میرجلال الدین ، 1394، مازهای راز، تهران: نشر مرکز
14) گات‌ها (گاهان)،1378، ترجمه ابراهیم پورداوود، تهران: نشر اساطیر
15) گزیده‌های زادسپرم، 1366، ترجمه محمدتقی راشد محصل، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی
16) معین، محمد، 1363، مزدیسنا و ادب فارسی، به کوشش مهدخت معین، تهران: دانشگاه تهران
17) همدانی، عین القضات. 1393، تمهیدات، تهران: نشر اساطیر
18) هینلز، جان راسل، 1368، شناخت اساطیر ایران، ژاله آموزگار، تهران: نشر چشمه

مقالات :
19) اکبری مفاخر، صفدر. زمستان 1388، مینو شناسی اهریمن در اوستا و متون پهلوی، جستارهای ادبی، شماره 4: 127- 149