نویسنده مقاله: رویا نیکپور
لینک پروفایل نویسنده:
https://lumiereartschool.com/profile/roya
اسطورهشناسی و اسطورهها از قدیمیترین و مهمترین عناصر فرهنگی جوامع بشر هستند که نه تنها در ساختار فرهنگی و اجتماعی انسانها تاثیرگذار بودهاند، بلکه ادبیات را نیز به شدت تحت تاثیر خود قرار دادهاند. از دوران باستان تا کنون، ادبیات همواره منبع الهام خود را از داستانها، شخصیتها و نمادهای اساطیری گرفته و به خلق روایتهای جدید پرداخته.
اساطیر نه تنها به ما امکان میدهند که ارزشها، باورها و فلسفههای جوامع گذشته را درک کنیم، بلکه بازنمایی از مسائل انسانی در سطح فراگیر و عمیق هستند.
نیل گیمن در منابع مختلف آموزش نویسندگی خود گفته است: «داستانها برای حیات بشری ضروریاند.» انسان ذاتاً به قصه و قصهگویی گرایش دارد و این حقیقت از همان زمانی آشکار شد که بشر برای تبیین پدیدههای طبیعی شروع به روایت قصه کرد. آیا بر نویسنده واجب نیست که داستانهای اولیهی انسانی و فلسفهی نهفته در آنها را بشناسد؟
اسطورهها و افسانهها، داستانهاییاند که از زمانهای بسیار دور به ما رسیدهاند و بیانگر دیدگاههای انسانی درباره خلقت، خدایان، قهرمانان و مسائل اساسی زندگی مانند مرگ، عشق، خیانت و قدرت هستند. این داستانها ریشه در فرهنگ جوامع مختلف دارد که همزمان با تفاوتشان از یکدیگر، با هم شباهتهایی انکار ناشدنی نیز دارند. اساطیر نه تنها به عنوان منابع داستانی دراماتیک ارزشمند محسوب میشوند بلکه میتوانند به نویسندگان مفاهیمی عمیقتر و فلسفیتر برای خلق آثار خود ارائه دهند.
نویسندگانی همچون جیمز جویس، تی. اس. الیوت، دانا تارت، ویلیام فاکنر و حتی نویسندگانی مانند مارگارت اتوود (نویسندهی سرگذشت ندیمه) و نیل گیمن، بارها به اساطیر و افسانهها بازگشتهاند تا از ساختارها، مفاهیم و شخصیتهای آنها برای روایت داستانهای تازه استفاده کنند. استفاده از اسطورهها به نویسندگان این امکان را میدهد تا از تجربیات و مفاهیم ناخودآگاه جمعی بهره ببرند و داستانهایی فراتر از کشور و فرهنگ بنویسند.
یکی از تاثیرات بزرگ اسطورهشناسی در نویسندگی و هنر، استفاده از مفاهیم استعاریست. اساطیر پر از نمادهایی هستند که با مرور زمان به معانی فرهنگی و معنوی پیچیدهای دست یافتهاند. برای مثال اسطوره پرومته به نماد شورش و نافرمانی دربرابر خدایان شناخته میشود و داستانش به عنوان یکی از نمادهای فداکاری و آزادی در ادبیات به کار رفته است. نویسندگان با استفاده از چنین نمادهایی میتوانند به داستانهای خود عمق و فلسفه بیشتر و معنای عمیقتری ببخشند.
برای مثال، در رمان سفر قهرمان نوشته جوزف کمپبل، که بر اساس تحلیلهای روانشناسی و اسطورهشناسی یونگ نوشته شده، مفهوم سفر قهرمان به عنوان الگویی برای بسیاری از داستانها و رمانها مطرح میشود. این مفهوم به نویسندگان کمک میکند تا داستانهایی با ساختار دراماتیک و پرکشش بسازند که در آنها شخصیت اصلی با چالشهایی مواجه شده و در نهایت به رشد و تحول میرسد.
بخشی از ادبیات معاصر نیز با خلاقیت و بهرهگیری از اساطیر، داستانها را به شیوهای جدید بازتولید کرده است. (Re-telling) (مقاله ریتلینگ چیست؟) بازنویسی و بازتولید اساطیر به نویسندگان اجازه میدهد تا داستانهای قدیمی را این بار به شیوهای تازه و با در نظر گرفتن مشکلات و مسائل معاصر تعریف کنند. برای مثال میتوان به کتاب سرزمین هرز اثر تی. اس. الیوت اشاره کرد. الیوت در این اثر پیچیده و شاعرانه، از اسطورههای مختلفی همچون اسطوره جام مقدس و الهههای کهن برای بازنمایی بحران معنوی و فرهنگی جامعه پس از جنگ جهانی اول استفاده میکند. این اثر نشان میدهد که چگونه اسطورهها میتوانند در تفسیر و فهم مسائل پیچیده معاصر نقش ایفا کنند.
اکنون این سوال مطرح میشود که آیا شناخت اسطورهها برای نویسنده، یک «باید» و «واجب» است یا خیر؟
باید اشاره کرد که آگاهی و دانش از اسطورهها، یک باید در نویسندگی به شمار نمیرود، اما میتواند مشخص کننده تفاوت بین نویسندهای معمولی و نویسندهای ماندگار را مشخص کرد. تاریخ ادبیات مملو از نمونههاییست که نشان میدهد چگونه شناخت و استفاده از اساطیر، آثار نویسندگانی همچون کامو، داستایفسکی و… را به جاودانگی رسانده است. برای مثال کامو در کتاب «افسانه سیزیف» بهطور مستقیم از اسطوره یونانی سیزیف استفاده کرده است.
سیزیف در اساطیر یونانی بهدلیل تخطی از خدایان محکوم به این شد که تا ابد سنگی بزرگ را به بالای کوهی بغلتاند و هر بار که نزدیک به قله میرسد، سنگ به پایین میغلتد و او مجبور میشود دوباره این کار را از نو شروع کند. کامو این اسطوره را بهعنوان نمادی از وضعیت بشر در دنیای بیمعنا تفسیر میکند. او معتقد است که زندگی، با تمام سختیها و تکرارهایش، بیمعناست؛ اما انسان باید با پذیرش این بیمعنایی و ادامه تلاشهایش، خود را آزاد کند.
داستایفسکی نیز در بسیاری از آثارش از کهنالگوهای اساطیری برای بیان مفاهیم روانشناختی و اخلاقی استفاده کرده است. بهعنوان مثال، در برادران کارامازوف، شخصیتهای داستان هر یک نماینده کهنالگوهای مختلفی هستند. شخصیت ایوان کارامازوف با دیدگاههایش درباره خدا و شر، یادآور چالشهای اساطیری درباره خیر و شر و همچنین داستان پرومته است که بهخاطر دادن آتش به انسانها و تخطی از قوانین خدایان مجازات شد.
این نمونهها نشان میدهد که نویسندهای که با اساطیر، تاریخ هنر و تاریخ ادبیات آشناست، قادر است لایههایی بسیار عمیقتر در داستانش ایجاد کند و کتابش را از سطح صرفا داستانی فراتر ببرد.
کوچکترین کمکی که شناخت اسطورهها به نویسندگان میکند این است که با استفاده از نمادها و استعارههای اسطورهای، نویسنده قادر به بیان مفاهیم پیچیده و حساس به شکلی ظریف و غیرمستقیم است. اسطورهها ابزارهای جالبی برای نشان دادن مسائل اخلاقی، فلسفی و روانشناختی هستند و به نویسنده امکان انتقال پیام، به شیوهای نوین را میدهند.
در نهایت، شناخت اساطیر و مفاهیم آن به نویسنده این امکان را میدهد تا اثری بسازد که نه تنها در لحظه، بلکه سالها بعد از مرگ وی نیز مورد توجه و ستایش قرار گیرد.