نویسنده مقاله: رویا نیکپور
لینک پروفایل نویسنده:
https://lumiereartschool.com/profile/roya/
«تحلیل طرحواره رهاشدگی در شخصیت جویی تریبیانی از سریال فرندز»
شخصیتپردازی به فرآیند ایجاد و توسعه شخصیتهای خیالی در کتابها، فیلمها و نمایشنامهها و سایر هنرها اشاره دارد. در این فرآیند، نویسنده و هنرمند به تعیین ویژگیهای شخصیت، پرسش سوالهای مختلف درباره گذشته، حال و آینده، تاریخچه و رفتار و ظواهر و استایل شخصیت میپردازد تا بتواند کاراکتری باورپذیر و ماندگار با رفتارهایی بر طبق منطق داستانی ایجاد و خواننده را با شخصیتش همراه و همدل کند.
یکی از مهمترین بخشهای شخصیتپردازی گذشته و تاریخچه شخصیت است که باعث برانگیختن همدلی خواننده و به یاد ماندن شخصیت در ذهن وی میشود. اینجاست که علم روانشناسی به کمک نویسنده میآید و مهم است که هر نویسندهای، بتواند تسلط بالایی روی این علم داشته باشد.
شناخت طرحوارهها یا اسکیماهای ذهنی (تلههای شخصیتی) به نویسنده کمک میکند تا شخصیتهایی پیچیدهتر، عمیقتر و باورپذیرتر خلق کند. طرحوارهها در روانشناسی، الگوهایی هستند که از تجربیات دوران کودکی شکل میگیرند و تأثیر عمیقی بر رفتار و نگرش افراد در زندگی بزرگسالی دارند. این الگوها شامل باورها و احساسات درونی فرد درباره خود و دیگران میشود و در موقعیتهای مختلف زندگی، واکنشها و تصمیمات شخص را تحت تأثیر قرار میدهند.
برای مثال، اگر یک شخصیت در کودکی تجربه رهاشدگی داشته باشد، ممکن است طرحواره رهاشدگی داشته باشد، که باعث میشود در روابطش رفتارهایی از خود نشان دهد که همگی ناشی از ترس از دست دادن یا ترک شدن است.
در اینجا، شخصیت محبوب جویی تریبیانی از سریال فرندز را که دارای همین طرحواره است، تحلیل میکنیم.
مهم: همهی انسانها و همچنین شخصیتهای داستانی دچار طرحوارههای ناسازگار هستند و تحلیل کردن شخصیت از لحاظ طرحوارهای، به معنای زیر سوال بردن شخصیت و رفتارهای وی نمیباشد.
در هر حال، جویی تریبیانی در سریال friends یکی از مثالهای جذاب و کمیاب (در نوع بروز طرحواره) از شخصیت با طرحواره رهاشدگی است. اگرچه ممکن است در ابتدا جویی شخصیتی شاد، بامزه و کمی احمق و رها در روابط به نظر برسد، اما نشانههای عمیقی از طرحواره رهاشدگی در شخصیت او وجود دارد که در طول سریال کمکم خودش را نشان میدهد.
کودکی جویی در خانوادهای پر جمعیت و شلوغ بوده است اما به نوعی احساس ضعف، تنهایی و بیارزشی دارد که این مورد بهطور ناخودآگاه روی او تاثیر گذاشته است. جویی همواره دوستانی نزدیک مثل مانیکا و چندلر دارد و در عین حال وابستگی بسیار زیادی به آنها -به خصوص چندلر- احساس میکند، بهطوری که حتی نمیتواند استقلال خود را حفظ کند و خانهای از آن خود داشته باشد و همیشه از نظر عاطفی، به نوعی وابسته دوستان خود است و نگران از دست دادن آنهاست.
یکی از اصلیترین نشانههای طرحواره رهاشدگی در شخصیت او، ترس او از تنها شدن و نیاز او به تایید مداوم دیگران است. مثلاً در بسیاری از صحنههای سریال، زمانی که دوستانش به دلایلی از او فاصله میگیرند یا زمان بیشتری با همسرانشان سپری میکنند، جویی احساس ترس، اضطراب، و نگرانی از طرد شدن را نشان میدهد و تغییرات طبیعی در زندگی، او را نگرانتر از حد معمول میکنند.
در روابط عاشقانه نیز، جویی تمایل دارد که عواطفش را سرکوب کند یا به نوعی سطحی رفتار کند. این رفتارها در حقیقت تلاشهایی برای جلوگیری از وابستگی عاطفی و مواجهه با درد احتمالی طرد شدن است. او همچنین به طور مداوم در حال تلاش برای جلب محبت و توجه دیگران است، حتی اگر این توجه به شکل لحظهای باشد. این ویژگی رفتاری از باور عمیق او ناشی میشود که اگر به دیگران وابسته شود، در نهایت رها خواهد شد.
جویی معمولاً از ارتباطات عمیق عاطفی فرار میکند و روابط کوتاهمدت و سطحی دارد. او نگران است که با ایجاد یک پیوند عمیق، در نهایت آسیب ببیند و تجربه طرد یا رهاشدگی را دوباره احساس کند. و با طنز و شوخی، عواطف واقعی خودش را پنهان میکند.
در یک صحنه از سریال، وقتی چندلر برای شغلش برای مدتی به سفر میرود، جویی بیش از همسر چندلر احساس ترس را بروز میدهد و این نشان از وجود این طرحواره درون وی دارد. این ترس او به نوعی عمیقترین نگرانیها و طرحواره رهاشدگی او را نشان میدهد و میتوان دید که چطور به طرز ناخودآگاه در طول سریال، رفتارهای او را تحت تاثیر قرار میدهد.
در پایان، شخصیت جویی نمایشی از پیچیدگیهای انسانی و عواطفی است که در زیر سطح ظاهر شاد و بامزهاش پنهان شده است. طرحواره رهاشدگی او نشان میدهد که حتی در خندهدارترین و شادترین لحظات زندگی، ممکن است افرادی با ترسها و احساسات عمیق درونی مواجه باشند و اینکه چگونه تجربیات گذشته و الگوهای عاطفی میتوانند رفتارها و روابط ما را شکل دهند. در نهایت، داستان جویی یادآور این است که در دنیای شلوغ و پرمشغلهای که در آن زندگی میکنیم، ارتباطات عمیق و واقعی میتواند پناهگاهی در برابر تنهایی و رهاشدگی باشد. همانطور که یونگ میگوید: «ما در روابط آسیب میبینیم و در روابط هم، درمان میشویم.»