نویسنده مقاله: سروش رئوف (از هنرجویان دوره اساطیر ایرانی)
استاد راهنمای مقاله: دکتر مریم اسماعیلی پور
لینک پروفایل استاد:
https://lumiereartschool.com/profile/maryam-esmaeeli/
مقدمه
اسطورهها از دیرباز با انسانها همراه بودهاند و از انسانهای نخستین که در آبوخاک و هوا و آتش به دنبال خدایان میگشتند تا به امروز که دنبالهروی خدایی یکتا و لایزال هستند بشر از زمان باستان هر پدیدهای را که نمیتوانست درک کند با خدایی یا داستانی پیوند داده و این داستانها باعث شدند او بتواند با پدیدههای طبیعی کنار بیاید و در تصور خود بتواند آنها را مسخر خود کند؛ اما همواره با پیشرفت علم خدایان و اسطورهها جای خود را از دست دادند و علم بهعنوان خدایی اسطورهزدا وارد عرصه بشریت میشود و اسطورهها بهعنوان نمادهایی پر از زیبایی و رمز و راز در ادبیات و هنر جای خود را باز میکنند و با اتصال به قوه خیال انسانها برای آرامش روحی و زیبایی همراه انسانها میمانند.
همواره سؤالهای انسان از یک (چه میشد) شروع شدهاند برای مثال چه میشد اگر میتوانستم تمام دنیا را ببینم؟ چه میشد اگر مرگ وجود نداشت؟ چه شد که وارد این دنیا شدم؟ و… سؤالاتی بنیادین و کشنده که عقل منطقی هیچگاه بهسادگی نمیتواند به آنها پاسخ دهد و عقل میتوسی بهعنوان تنها راه نجات وارد عمل میشود و با سراییدن داستانها جوابی برای هر چیز پیدا میکند.
در اینجا یکی از این داستانهای زیبا داستان سری بازیهای اساسین کرید assassins creed است که انسان را از 75هزار سال پیش تا به امروز به شکل بازی و در قالب داستانی زیبا به نمایش درآورده است و داستانی پر از اسطورههای ایرانی، اسکاندیناوی، مصر و… است و هدف این مقاله ارتباط یابی بین اسطورههای ایرانی و این بازی است.
داستان کلی بازی:
عیسوها انسانهایی بودند که قبل از بشر کنونی میزیستهاند و در علم و تکنولوژی بسیار فراتر از انسان کنونی بودهاند عیسوها مرگ نداشتهاند و از نظر علمی بسیار قدرتمند بودهاند، ولی بهمرورزمان قدرتهای فیزیکی خود را از دست میدهند و برای انجام کارهای بدنی خود دست به ساخت انسانی میزنند به نام آدم این انسان قدرت بدنی بالایی داشته؛ ولی از نظر عقلی بسیار عقبمانده است و فقط توانایی انجام کارهای بدنی را دارد؛ اما ازآنجاییکه عیسوها آدم را از روی توالی ژنتیکی خود ساخته اندبهمرورر زمان آدم از نظر هوشی شروع به پیشرفت میکند عیسوها برای کنترل آدمها دست به ساخت تکنولوژی میزنند که در این داستان به نام سیب عدن شناخته میشود در روند تولید آدم روزی خطایی رخ میدهد و موجودی مؤنث تولید میشود که این موجود مونث به علت تفاوت در توالی ژنتیکی از تأثیر سیب عدن مصون است. روزی حوا با یکی از آدمها سیب عدن را بر میدارد و فرار میکنند و در نقطهای دور افتاده از زمین به دور از چشم عیسوها نسل انسان هوشمند را پایهگذاری میکنند تا اینکه جمعیتشان زیاد میشود و عیسوها آنها را مییابند در اینجا یکی از عیسوها به نام مینروا به قبیله خود نهیب میدهد که از جنگ با نژاد ادم دوری کنند که در این جنگ فاجعهای بزرگ نژاد عیسوها را بر میچیند، ولی عیسوها نمیپذیرند و به جنگ با نژاد آدم برمیخیزند و این جنگ در نهایت باعث فاجعه رگناروک میشود و تقریباً تمامی عیسوها و تعداد زیادی از آدمها میمیرند.
عیسوهای باقیمانده افرادی چون میسره، اودین، لوکی،و… هستند که خود را به تکنولوژی درخت ابدیت متصل میکنند تا بتوانند در میان انسانها با ظاهری انسانی زندگی کنند.
در جنگی که بین انسانها و عیسوها رخ میدهد ارتیفکت هایی مانند
• سیب عدن که قدرت کنترل ذهن و بالابردن توان عقلی افراد را دارد
• عصای زروان یا هرمس که هرکس آن را در دست بگیرد هرگز نمیمیرد
• چشم که با آن میتوان تمام اتفاقات حال و آینده را دید
و چند ارتیفکت دیگر که به آنها در این مقاله نمیپردازیم به یغما میرود و در طول تاریخ گم میشود
از فرزندان آدم و حوا کودکانی به نام هابیل و قابیل متولد میشوند که بر سر اختیار داشتن سیب عدن با هم به اختلاف میافتند و در آن نزاع هابیل میمیرد و آدم سیب عدن را در گوشهای پنهان میکند
در طول تاریخ این ارتیفکت ها گم میشوند و انسانها به دنبال یافتن این لوازم بودهاند در این میان گروهی از انسانها با تکیه بر اینکه قابیل سیب عدن را به چنگ آورد و مالک حقیقی آن است گروه تمپلار و گروه دیگر با عقیده مالکیت حقیقی هابیل بر سیب عدن گروه حشاشین را پایه گذاری میکنند که هر دو این گروه به دنبال ارتیفکت های گم شده و دشمن هم اند.
اساطیر موجود در داستان
در ابتدا به خدایان اشاره میکنیم که تمامی عیسوها که در روند داستان مشخص میشوند بهنوعی یکی از خدایانیاند که در طول تاریخ پرستش میشدند، حتی دیوارنویسیهای مردم باستان از خدایانی است پیشرفتهتر از انسانها و حتی امروزه نیز عدهای به بشقاب پرنده ها و موجودات فضایی بسیار پیشرفتهتر از انسانها اعتقاد دارند و بهنوعی این داستان با کهنالگوهای باستانی ما پیوند خورده است همانطور که گفته شد عیسوها مرگ نداشته اند و در اساطیر ایرانی ایراناوهیجه آرینها از سرزمینهایی میآیند که مرگ در آن نبوده و بهنوعی میتوان آرینها را آدم و حوایی فرار کرده از سرزمین عیسوها در داستان اساسین نسبت داد و سیب عدن همان میوه خرد و ممنوعه ای است که آرین ها آن را همراه خود میپندارند و با آن خود را برتر از قبایل دیگر میبینند و به دلیل داشتن این میوه از عقل و خرد بالاتری نسبت به دیوهای ساکن سرزمینهای ایران و هند برخوردارند
اما از طرفی خود سیب عدن که در این داستان بهعنوان یک تکنولوژی نمایان میشود بسیار خود را شبیه میوه خرد داستانهای ادیان مختلف میکند همان میوه ممنوعهای که حوا آن را چید و به خاطر دزدیدن آن از بهشت اخراج شدند اما سیب عدن در کنار قدرت عقلی که به انسان میبخشد غرایز انسان را نیز تحت کنترل میگیرد و دارنده را وادار میکند تا بر تمامی انسانهای اطراف تسلط یابد.
اما نماد بعدی عصای هرمس است که از بسیاری جهات شبیه نماد زروان است عصایی مارپیچ که در اساطیر اسکاندیناوی قدرتهای سری برای آن در نظر گرفته شده که نامیرایی از قدرتهای آن نبوده، ولی در این بازی به ویژه برای آن قدرت بی زمانی یا نامیرایی برای دارنده عصا در نظر گرفته شده که بسیار شبیه تر به اسطوره زروان است تا اسطوره هرمس و اینجا می توان این را به اشتباه نویسنده بازی نسبت داد یا اینکه شاید برای مخاطب غربی هرمس شناخته تر است تا زروان و مجبور بوده نامی آشنا برای فروش بهتر برای این عصا در نظر گرفته شود.
داستان رگناروک که در تمامی ادیان بهنوعی به آن اشاره میشود در ادیان ابراهیمی رگناروگ با داستان نوح اتفاق میافتد و طبق اساطیر ابراهیمی نوح آخرین نسل از بشر طولانی عمر بود، در اسطوره آریایی با جنگ بین اورمزد و اهریمن و انسان پس از آن، دنیایی جدید و نوین را متصور میشود.
آرتیفکت بعدی آی یا چشم است که با آن میتوان تمام اتفاقات حال و آینده را دید و در اسطورههای ایرانی جام جمشید را میتوان به آن نسبت داد و همچنین از چنین ابزاری در بسیاری از داستانهای اساطیری نام برده شده است.
اما یکی از بزرگترین مؤلفه های این بازی نبرد همیشگی بین اساسین ها و تمپلار هاست. در این بازی فرد ناخودآگاه جذب شخصیت اساسین ها میشود و آنها را فرد خوب در نظر میگیرد و خود بازی نیز شما را همیشه در نقش یک اساسین ظاهر میکند، اما در دیدگاه اسطورهای نمیتوان اساسین ها یا تمپلار ها را افراد خوب یا بد در نظر گرفت؛ چون هر کدام از آنها به دلایلی به دنبال این ارتیفکت ها هستند و هر گروه به دنبال نظمی خاص در جهان اند و نبرد بین خوبی بدی در جایگاهی از مسیر اصلی خود خارج میشود و انگیزه های بشری جایگزین آن میشود و این همان دیدگاه زروانی است که خیر مطلق و شر مطلق در جهان وجود ندارد، شر همان موجودیست که دنیا را بنا میکند و خیر همان موجودیست که در انتهای دنیا باعث مرگ چهان میشود.
اما از دیدگاهی دیگر همین ارتیفکت ها منشأ جنگ و درد در دنیا هستند و در قسمتی از بازی افلاطون را میبینیم که میخواهد ارتیفکت را در آتلانتیس برای همیشه مخفی کند؛ اما در نبردی بین اساسین و او، افلاطون شکست میخورد و ارتیفکت باز به دنیا برمیگردد و دوباره این جنگ ابدی را به دنیا بر میگرداند گویی جهان عیسوها ساخته شده برای جنگی ابدی میان خیر و شری که دائما در حال تغییر شکل و ماهیت است.
اما خیر و شر چرا اینگونه رفتار میکند و خیری که تا لحظهای پیش خیر مطلق بود ناگهان رنگ میبازد و تبدیل به سیاهی و شری مطلق میگردد؟
چون در دیدگاه جهانبینی زروانی و خسروانی جهان ساخته از نیروی شر است و نیروی شر نیروییست برای برهمزدن نظم.
در فلسفه زروانی جهان از عدم تشکیل نشده و دم اهورایی باعث تشکیل نظم در جهان گردیده پس وظیفه اهریمن هر لحظه برهمزدن این نظم است و نظم نهایی فقط با بینظمی و نابودی مطلق دوباره ساخته میشود ماهیت زمان نیز همین است زمان از دهر ساخته شده و دنیای زمانمند نیازمند داستان و اتفاق است و اتفاق فقط در کشاکش تقابل به وجود میآید و داستانها باید سراییده شوند، داستان بنمایهاش تقابل است و تقابل در میان نیرویی خیر و نیرویی از شر پدید میآید، تمام داستانها همینگونهاند همه داستانها در تقابل نیرویی خیر یا قهرمانی دوستداشتنی و نیرویی از شر و ضد قرماناند که اگر بادقت به تمام این داستانها نگاه کنیم باز خیر مطلق و شر مطلق نداریم و نیروی خیر گاهی اعمالی شرورانه انجام میدهد و نیروی شر نیز گاه اعمال خیرخواهانه. پس از این دیدگاه، هر عملی در جایگاهی میتواند شرورانه باشد و هر عمل خیر در جایگاهی میتواند شرورانه باشد؛ مثلاً در همین بازی تمپلار ها به دنبال نظمی پایدار در دنیا اند و اساسین ها نیز به دنبال آزادی مطلق نسل انسان پس هر دو نیت خیر دارند و البته هر دو نیت شر.
نیت خیر تمپلار ها نظم پایدار و در جهان برای تمام انسانهاست و از طرفی نیت شرشان این است که این نظم را می خواهند از طریق چند نفر به همه مردم بخورانند و نیت خیر اساسین ها آزادی تمام نسل انسان است که نیت شر آنها نیز همین است همانطور که فروید میگوید سوپر ایگو تنها ساختار نگه دارنده نسل بشر است و بشر در آزادی بی حد و حصر خود را می درد و نابود میکند.
پس دنیای واقعی جایی میان تمپلار ها و اساسین هاست جایی میان آزادی و اجبار. جایی که مردم عادی زندگی میکنند و از این جنگ هیچ سودی نمیبرند جایی که مردم واقعاً گرسنه میشوند، درد میکشند و میمیرند
برای این مردم نه عیسوها مهماند نه تمپلار ها و نه اساسین ها آنها به خدایانی باور دارند که قرار بود روزی مژده دهنده آسایش برای انها باشند خدایانی که هزاران سال پیش در رگناروک مردهاند و از آنها فقط اسباببازیهایی به جا مانده که دو گروه بر اساس آن وسائل بر هم میتازند کشورها میگشایند و خونها میریزند جهان در جایی میان این دو است، جایی در تعادل این دو، جایی که نه تمپلارها به دنبال اجبار باشند و نه اساسین ها به دنبال رهایی. شاید بهشتی که خدایان به انسانها وعده داده اند نیز همین باشد، جایی که تمپلار های قدرتمند افراد ضعیف را یاری دهند و اساسین های چالاک باری از دوش مردم بلند کنند و همه بفهمند برای انسانیت نه به سیب عدن نیاز است، نه به چشم و نه به تعلیمات مینروا…فقط کافیست که انسان بود.