اسطوره به مثابه پاسخ : مفاهیم، ریشه‌شناسی و دیدگاه‌های نظری

نویسنده مقاله: دکتر مریم اسماعیلی پور
لینک پروفایل نویسنده:
https://lumiereartschool.com/profile/maryam-esmaeeli/

 

اسطوره به مثابه پاسخ : مفاهیم، ریشه‌شناسی و دیدگاه‌های نظری

در این مقاله کوتاه مفهوم اسطوره از طریق تحلیل ریشه‌شناسی واژه، دیدگاه‌های مختلف نظری شامل طبیعت‌گرایی، کارکردگرایی، ساختارگرایی، روانکاوی، و پدیدارشناسی معرفی می‌شود و سپس گریزی مختصر به انعکاس اساطیر در ادبیات حماسی ، عرفانی و … خواهیم داشت.

مقدمه
اسطوره‌ها، به عنوان روایت‌هایی نمادین، از نخستین ابزارهای انسان برای معنا بخشیدن به جهان بوده‌اند. اساطیر داستان‌هایی هستند که تخیل، باورها و تجربیات بشر را بازتاب می‌دهند و به‌گونه‌ای جهان‌های جدید و نظم‌های معنادار خلق می‌کنند. بینش اساطیری در حقیقت ابزاری فلسفه ساز برای پاسخ به پرسشهایی است که استدلال گریزاند. هدف این مقاله تحلیل جامع مفهوم اسطوره با تکیه بر دیدگاه‌های گوناگون نظری و بررسی نقش آن‌ها در ادبیات فارسی است.

ریشه‌شناسی واژه اسطوره
واژه اسطوره در فارسی از کلمه عربی “الأسطوره” گرفته شده که به معنای روایت یا حدیث بی‌پایه است. این کلمه خود از واژه یونانی هیستوریا (Historia) به معنای روایت، تحقیق و آگاهی مشتق شده است.
مفهوم در زبان‌های اروپایی: واژه‌های Myth و Mythology از ریشه یونانی Muthos گرفته شده که به معنای روایت یا افسانه است.
ریشه‌شناسی واژه هیستوریا : از دو بخش “هیستر” (به معنای داور) و “آیو” (پسوند اسم‌ساز) تشکیل شده است. این ترکیب تأکید بر ثبت وقایع تاریخی و داستانی دارد.

اسطوره به مثابه بازتاب نیازهای انسان
اسطوره‌ها ترکیبی از میل ذاتی انسان به داستان‌گویی و نیاز او به معنا‌بخشی به محیط اطراف هستند. آن‌ها فراتر از روایت انسان‌محور عمل کرده و واقعیت اصلی خود را در ایزدان و آفرینندگان خیالی که جهان را می‌آفرینند و قوانین طبیعی را وضع می‌کنند، منعکس می‌کنند.

دیدگاه‌های نظری درباره اسطوره

1. طبیعت‌گرایی (ماکس مولر)
ماکس مولر اسطوره‌ها را به عنوان بازتاب نمادین پدیده‌های طبیعی تبیین می‌کند. از دیدگاه او،اساطیر در واقع پاسخ انسان اولیه به پدیده های طبیعی اند که به خاطر عدم تسلط به علم اخته شده اند. برای مثال خدای کهنی مانند زئوس نمایانگر نیروهای قهار طبیعت و رعد و برق است.

2. کارکردگرایی: روایت حقیقت ازلی
کارکردگرایان معتقدند اسطوره‌ها بر پایه یک حقیقت ازلی شکل گرفته‌اند. این حقیقت، نظم بنیادین اجتماعی و دینی را بازتاب می‌دهد. اسطوره‌ها از طریق روایت این حقیقت ازلی، باورها، آیین‌ها و ارزش‌های اخلاقی را زنده نگه می‌دارند.
کارکرد گرایان بر این باورند که حقیقتی ناشناخته و ازلی در جهان وجود دارد که اسطوره با کمک روایت و قصه به بیان آن در سطح درک بشر می پردازد و این روایات اساطیری، با هدف تقویت اخلاقیات، فرهنگ و حفظ ساختارهای اجتماعی عمل می‌کنند. این دیدگاه اسطوره را به عنوان ابزاری فعال برای بازآفرینی پیوندهای اجتماعی و معنوی در نظر می‌گیرد.

3. ساختارگرایی (لوی استراوس)
لوی استراوس معتقد بود که اسطوره‌ها از الگوهای منطقی زبان تبعیت می‌کنند. او اسطوره‌ها را به مثابه نظامی از نشانه‌ها تعریف می‌کند که تضادهای میان مفاهیمی نظیر خیر و شر یا نور و تاریکی را آشتی می‌دهند. استروس معتقد است همانطور که زبان حاصل یک نظام ذهنی در وجود انسان است و به صورت ذاتی به تولید و بازتولید می پردازد. اسطوره نیز حاصل نظام و ساختاری ذاتی در انسان است که برای تعریف جهان به تولید دست می زند.

4. روانکاوی (یونگ)
یونگ اسطوره را بازتاب ناخودآگاه جمعی و نیازهای روانی انسان می‌داند. از دیدگاه او، رؤیاها و اسطوره‌ها به عنوان ابزارهایی برای بیان آرزوها، ترس‌ها و امیدهای بشری عمل می‌کنند. یونگ اسطوره ها را نتیجه کارکرد کهن الگوهای مشترکی در روان جمعی بشر می داند که فراتر از خودآگاهی انسان و در قلمرو ناهشیار کنش و واکنش دارند.

5. پدیدارشناسی (میرچا الیاده)
الیاده اسطوره را روایت مقدس از وقایع آغازین می‌داند. او بیان می‌کند که اسطوره‌ها حقایقی ازلی و دینی را بازتاب داده و از طریق آیین‌ها این مفاهیم را تقویت می‌کنند. در دیدگاه الیاده تمامی اسطوره ها بیانگر داستان خلقت اند و این آفرینش تنها به آفرینش نخستین محدود نمی شود.

6. فلسفه نمادین (ارنست کاسیرر)
کاسیرر اسطوره را بخشی از اندیشه نمادین انسان می‌داند و بر ارتباط میان اسطوره، هنر و علم تأکید می‌کند. این نمادها جهان‌های معنادار انسان را شکل می‌دهند. به بیان دیگر، کاسیرر اسطوره را به‌عنوان پلی میان جهان ذهن و جهان واقعی در نظر می‌گرفت، که به انسان کمک کرده تا واقعیت‌های پیچیده را ساده‌سازی و درک کند.و در حالی که علم و عقلانیت پیشرفته جای اسطوره را در بسیاری از زمینه‌ها گرفته‌اند، اما رد پای اسطوره همچنان در بسیاری از جنبه‌های فرهنگی و حتی علمی باقی مانده است.

 

7 . “سه‌گانه‌ی کارکردی” یا trifunctional hypothesis ژرژ دومزیل
او معتقد بود که اسطوره‌های جوامع هندواروپایی با سه کارکرد اساسی اجتماعی مرتبط‌اند:
کارکرد اول: حاکمیت و مقدس – این کارکرد با قدرت سیاسی و مذهبی مرتبط است. نمادهایی که با خدایان جنگ و قانون مرتبط هستند، در این کارکرد جای می‌گیرند. در اساطیر هندی، ایندرا نماینده قدرت جنگی است، و در اساطیر رومی، ژوپیتر این نقش را ایفا می‌کند.
کارکرد دوم: جنگجویی – این جنبه به نیروهای نظامی و دفاع از جامعه اشاره دارد. خدایان یا قهرمانانی که نماد شجاعت، نبرد و افتخار هستند، در این بخش جای می‌گیرند. مانند مارتیس (مارس) در روم و ثور در اساطیر اسکاندیناوی.
کارکرد سوم: تولید و باروری – این سطح مربوط به کشاورزی، تجارت، و رفاه عمومی است. خدایان یا نمادهایی که بازتاب‌دهنده زمین، باروری، و ثروت هستند، در این دسته قرار دارند. مانند دیانا در روم یا فرییا در اساطیر نورس.

اسطوره در ادبیات فارسی
اسطوره‌ها در ادبیات فارسی به عنوان عنصری بنیادین و تأثیرگذار در سه دوره برجسته‌اند:

1. دوره پیش از اسلام
آثار زرتشتی مانند یشت‌ها و گاهان حاوی اسطوره‌هایی درباره ایزدان، نبرد خیر و شر و مفاهیم آفرینش‌اند.
2. دوره حماسی
که با ساختاری سه مرحله ای روایت می شود:
– آغاز پادشاهی و تمدن
– تهاجم اهریمنی
– پیروزی نهایی خیر
3. ادبیات عرفانی و رمزی
در ادبیات عرفانی، اسطوره‌ها به صورت نمادین و رمزی تجلی یافته‌اند. کوه قاف، سیمرغ و هبوط روح در آثار عرفانی بیانگر بازتاب اسطوره‌ها در این دوره‌اند.
در پایان می توان گفت مطالعه اسطوره‌ها، به مثابه یک پدیده میان‌رشته‌ای، بینشی عمیق به جنبه‌های مختلف زندگی بشری ارائه می‌دهد. این روایت‌های نمادین، ابزاری برای معنا‌بخشی به جهان و تفسیر وقایع طبیعی، اجتماعی و روانی هستند. بینش اساطیری در حقیقت ابزاری فلسفه ساز برای پاسخ به پرسشهایی است که استدلال گریزاند. اسطوره‌ها به‌واسطه نمادها، استعاره‌ها، و روایت‌های خود، سعی دارند به مسائلی مانند منشأ زندگی، معنای مرگ، ماهیت زمان، و ارتباط انسان با جهان پاسخ دهند. سوالاتی که اغلب با ابزارهای منطقی و علمی غیرقابل دسترسی‌اند.
از دیدگاه فلسفی، اسطوره‌ها نوعی تجربه وجودی را به تصویر می‌کشند که فراتر از عقلانیت محض است. به‌عنوان مثال:
• پرسش از معنای هستی: اسطوره‌های مربوط به خلقت جهان، مانند روایت‌های ایرانی (کیومرث) یا بین‌النهرینی (انوما الیش)، تلاش می‌کنند توضیحی وجودی برای آغاز هستی ارائه دهند.
• مسئله رنج و مرگ: اسطوره‌هایی که به قهرمانان فانی یا ایزدان قربانی می‌پردازند، مانند ایزد میترا یا سیمرغ در شاهنامه، تلاش می‌کنند سازوکاری نمادین برای معنا بخشیدن به این تجربیات انسانی پیدا کنند.
• زمان و سرنوشت: در بسیاری از اسطوره‌ها، زمان و سرنوشت نه به‌عنوان مفاهیمی خطی، بلکه چرخه‌ای و نمادین بازنمایی می‌شوند، مثل گردش فصول یا مرگ و تولد دوباره.
اسطوره، به زبان نمادین خود، پاسخ‌هایی فلسفی ارائه می‌کند که همواره درک احساسی و شهودی انسان را تغذیه کرده و پلی میان عواطف و عقلانیت ساخته است.
در ادبیات فارسی، اسطوره‌ها نقش محوری در انتقال مفاهیم فرهنگی، اخلاقی و دینی داشته‌اند. شاهنامه فردوسی و آثار عرفانی مانند سهروردی، گواهی بر اهمیت ماندگار این مفاهیم در هویت فرهنگی و ادبی ایران هستند. اسطوره‌ها نه تنها حافظه تاریخی جوامع را ثبت می‌کنند، بلکه به عنوان ابزارهایی پویا برای معنا‌آفرینی و تفسیر جهان، همواره نقشی اساسی در زندگی بشر دارند.