نویسنده کیست؟ هنر، اندیشه و آزادی!

نویسنده مقاله: رویا نیکپور
لینک پروفایل نویسنده:
https://lumiereartschool.com/profile/roya

 

نویسنده کیست؟

تعریف نویسنده در نگاه اول ممکن است ساده به نظر برسد: «نویسنده کسی‌ست که می‌نویسد.» اما وقتی عمیق‌تر به موضوع ادبیات و نوشتن می‌نگریم، متوجه می‌شویم که نویسندگی چیزی فراتر از صرف قصه‌گویی، مهارت نوشتن با استفاده از عناصر داستان پردازی یا حتی نوشتن کتاب است. «نویسنده» به واقع کلمه‌ای است هویت‌دار و هر کسی که می‌نویسد و یا اثری به ثبت رسانده، لزوما «نویسنده» نیست. نویسنده‌ی واقعی نه تنها سازنده‌ی داستان و روایت، بلکه جستجوگر، متفکر و خالق جهان‌هایی نوین است. نویسنده هویتی‌ست که میان رشته‌های مختلف علم و هنر پل زده و با شناخت عمیق از خود و جهان پیرامونش، اثری ماندگار خلق می‌کند. قصه‌گو برای کسب هویت نویسنده، چاره‌ای به‌جز جستجوگر بودن و یادگیری ندارد چرا که باید به تمامی علوم و هنرهای بین رشته‌ای مسلط شود. به راستی نویسنده بدون دانشی از تاریخ رمان، تاریخ اندیشه، فلسفه، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و زیبایی‌شناسی چه کسی می‌تواند باشد؟

 

همانطور که میلان کوندرا در بخشی از کتاب خود، هنر رمان اینطور می‌نویسد: «رمان می‌کوشد تا در هر مرحله‌ای از تاریخ تحول خود، جزئی ناشناخته از هستی را کشف کند و انسان را در برابر “فراموشی هستی” مصون دارد. اگر رمان نویس از این مسیر منحرف شود، از “تاریخ خود بیرون می‌افتد” و رمان نویس به قلم‌زنی مبدل می‌شود که به جای ادامه راه سروانتس، کافکا، بروخ و نظایر آن‌ها، به پرگویی و داستان‌سرایی محض می‌پردازد.

 

بروخ می‌گوید: «رمانی که جزئی ناشناخته از هستی را کشف نکند، غیراخلاقی است. شناخت، یگانه اخلاق رمان است.» پس چگونه می‌توانیم هویت نویسنده را به قلم‌زنی پرگو نسبت دهیم که آثارش جز قصه‌های به هم پیچیده، شناختی به خواننده نمی‌بخشند و خود نویسنده نیز، شناختی از پیرامون ندارد؟

 

نویسندگی فراتر از تکنیک‌های داستان نویسی

در بسیاری از کلاس‌های آموزشی نویسندگی، به تکنیک‌های داستان‌نویسی مانند ساختار داستان، توسعه شخصیت‌ها، یا انتخاب زاویه دید تاکید می‌شود. اما این مهارت‌ها صرفا ابزارهایی برای نویسنده هستند و نه تعریف او. نویسنده واقعی کسی است که این ابزارها را در خدمت اندیشه و هنر خود قرار می‌دهد. نویسنده، نه تنها قصه‌گو، بلکه متفکر، اندیشمند و هنرمند نیز هست. تمام تکنیک‌های داستان نویسی، نگارش پلات، دیالوگ موثر، شخصیت‌های ماندگار و… به نویسنده کمک می‌کنند تا اثری منسجم‌تر و قابل فهم‌تر خلق کند اما نویسندگی تنها به این ابزار محدود نمی‌شود. نویسنده‌ای که صرفا به تکنیک‌ها تکیه کند ممکن است داستانی بی‌نقص از لحاظ ساختاری خلق کند، اما داستان بدون هنر و اندیشه، فاقد روح و عمق خواهد بود. نویسندگی فراتر از تکنیک به معنای ترکیب نوشتن با درکی عمیق از هنر، فرهنگ، جامعه، فلسفه و روان‌شناسی است. هنر در نویسندگی خلق تجربه‌ای است که فراتر از روایت صرف باشد.

 

کافکا و رمان کوتاه او، مسخ، یکی از بهترین نمونه‌های نویسندگی فراتر از تکنیک است. در مسخ، کافکا نه تنها با نگارشیداستانی جذاب و نمادین، بلکه با خلق فضایی فراواقع‌گرا، عمیق‌ترین حالات روانشناختی را به نمایش می‌گذارد. او از بعضی تکنیک‌های روایت استفاده می‌کند اما داستانش چیزی فراتر از یک روایت معمولی است.

مسخ از نظر تکنیکی از همان جمله اول، خواننده را به درون خود می‌کشد: «یک روز صبح، وقتی گرگور سامسا از خواب آشفته بیدار شد، دید که به حشره‌ای غول پیکر تبدیل شده است.» شروعی ناگهانی با فضایی فراواقع‌گرا چیزی‌ست که خواننده را از همان جمله اول میخکوب داستان می‌کند. در ادامه ما با فضایی عجیب و اضطراب آور مواجه می‌شویم که کاملا در خدمت داستان است.

کافکا با دقت روان‌شناسی، احساسات گرگور را در طول داستان بررسی می‌کند. سامسا در طول داستان متوجه می‌شود که تبدیل شدنش به حشره نه تنها باعث فاصله خانواده‌اش شده، بلکه باعث شده تا او را باری اضافی ببینند. این تحول از ابتدای داستان شروع می‌شود (به خصوص در مادر و خواهر گرگور سامسا) و در نهایت به شکلی از تراژدی می‌رسد که در لایه‌های عمیق‌تری از ذهن خواننده نفوذ می‌کند.

 

در رمان قصر کافکا اما خواهیم دید که شخصیت‌پردازی و بخش روان‌شناسی شخصیت در درجه دوم اهمیت قرار دارد و کافکا این بار  به سمت تحلیل موقعیت می‌رود. در تحلیلی از رمان قصر، میلان کوندرا این گونه نویسندگی فراتر از تکنیک کافکا را توصیف می‌کند: «اگر کافکا از روان‌شناسی روی برمی‌گرداند و به تحلیل موقعیت می‌پردازد، به این معنی نیست که شخصیت‌هایش از لحاظ روان‌شناختی به اندازه کافی توانمند نیستند، بلکه مفهومش این است که مسئله روان‌شناسی در درجه دوم اهمیت دارد: اینکه ک. دوران کودکی خوب یا ناگواری را پشت سر گذاشته، اینکه بچه لوس مادرش بوده یا در پرورشگاه بزرگ شده و اینکه در زندگی‌اش عشق بزرگی را تجربه کرده است یا نه، نه تغییری در سرنوشتش پدید می‌آورد و نه دگرگونی‌ای در رفتارش. با تکیه بر این تغییر مسئله، با استناد به این نحوه تفاوت در تحلیل زندگی انسان و بر اساس نگرشی نوین به هویت فرد است که کافکا خود را نه تنها از ادبیات گذشته، بلکه از معاصرانی همچون جویس و پروست هم متمایز می‌کند.»

 

ادبیات و تاریخ ادبیات

ادبیات بستری است که نویسندگی پایه‌های خود را بر آن استوار کرده. نویسنده‌ای که تاریخ ادبیات را نداند مانند معماری است که از تاریخچه سبک‌های معماری بی‌‌خبر باشد. درک ادبیات به نویسنده امکان می‌دهد که از سنت‌های گذشته الهام گرفته، آن‌ها را نقد کند و راه‌های جدیدی برای نوشتن و ساختارشکنی پیدا کند. از دون کیشوت تا به اکنون ساختارشکنی نویسندگان ادامه داشته و خواهد داشت. دانش تاریخ ادبیات زیربنای فهم عمیق‌تر از زبان، سبک، مضمون و تاثیر اجتماعی است. نویسنده‌ی آشنا با این سیر، به راحتی می‌تواند جایگاه خود را در سیر تاریخ رمان مشخص کند. تاریخ ادبیات و تاریخ رمان نقشه‌ای است که چگونگی واکنش آثار ادبی به شرایط تاریخی، اجتماعی و فرهنگی را نشان می‌دهد.

 

نویسنده‌ای که هویت نویسنده را به دوش خود حمل می‌کند لازم است سنت‌ها را بشناسد و با آگاهی از جنبش‌های مختلف ادبی، جای خودش را در سیر نوشتن مشخص کند و نیز، سبک و صدای خودش را در مقابل سنت‌ها تعریف کند. تاریخ ادبیات نویسنده را با طیف وسیعی از سبک‌ها و تکنیک‌های روایی آشنا می‌کند. هر نویسنده‌ای، از هومر یونانی تا نیل گیمن، سبک خاص خودش را به واسطه تاثیرات فرهنگی و تاریخی شکل داده است. نویسنده‌ای که با تاریخ ادبیات بیگانه باشد در خلاقیت محدود می‌شود، دچار تکرار ایده یا حتی کپی برداری ناخواسته شده و یا حتی توانش برای خلق آثاری که در گفتگو با آثار ادبی دیگر باشد را از دست می‌دهد.

 

هنر و فلسفه هنر

نویسندگی هنری‌ست بی‌پایان و هر دو، بازتابی‌اند از تجربیات انسانی. نویسنده نیز مانند هر هنرمند دیگری باید زیبایی‌شناسی هنری را به خوبی بفهمد. هنر با ارائه زبانی غیرکلامی به نویسنده امکان می‌دهد دیدگاه‌های جدیدی درباره فرم، زیبایی و ابراز هنری کشف کند. هر مکتب هنری به نویسنده دیدگاه تازه‌ای برای فرم دادن به اثر ادبی خود می‌دهد. برای مثال کافکا در کتاب خود، مسخ، فضایی اکسپریونیستی ایجاد کرده که بجای بازنمایی واقعیت خارجی، بر روان‌شناسی و تجربه ذهنی شخصیت‌ها متمرکز شده است. شناخت ترکیب‌بندی‌های بصری و زیبایی شناسی نیز به نویسنده امکان غنی کردن و ملموس ساختن توصیفات خویش را می‌دهد. این ملموس بودن را در آثار کلاسیکی همچون کتاب‌های ال. ام. مونتگمری به وضوح می‌بینیم. (هنر وی در تصویرسازی محیط به ویژه طبیعت.)

 

نویسنده می‌تواند از اصولی مانند تقارن، تضاد، استفاده از رنگ‌ها و سایه‌زنی‌ها در نوشتن و توصیف صحنه‌های زنده و پویا استفاده کند. برای مثال رمان تس دوربرویل از توماس هاردی از توصیفات دقیقی از مناظر طبیعی بهره می‌برد که یادآور نقاشی‌های دوره رمانتیسم می‌باشد. هنر همچنین ابزار قدرتمندی در حیطه شخصیت پردازی برای نویسنده است. اسکار وایلد در رمان خود «تصویر دوریان گری» به ویژه از مفاهیم زیبایی شناختی و هنری استفاده کرده است.

 

روان‌شناسی و جامعه‌شناسی

روان‌شناسی و جامعه‌شناسی دو علمی هستند که بیشترین نزدیکی را با ادبیات و نوشتن دارند و به بررسی رفتارهای انسانی، روابط میان افراد و تاثیرات اجتماعی بر زندگی فردی و جمعی می‌پردازند. برای یک نویسنده، این دو علم از مهم‌ترین علومی است که باید آن‌ها را با دقت تمام مطالعه کند. زوایای پنهان شخصیت‌ها، طرحواره‌ها، اختلالات، ناخودآگاه فردی و جمعی، رفتار فرد در جامعه، روان‌شناسی اجتماعی و اصول جامعه شناسی از مهم‌ترین بخش‌هایی است که هر نویسنده باید با آن آشنا باشد. نویسنده‌ای که این اصول را به خوبی بشناسد می‌تواند داستان‌هایی ملموس‌تر، واقع‌گرایانه‌تر و مفهومی‌تر خلق کند.

 

مهم‌ترین بخش شخصیت پردازی و خلق شخصیت‌هایی گیرا و پویا، داشتن آگاهی از روان‌شناسی شخصیت، اسکیماهای ذهنی و تله‌های روانی است. دانستن اینکه گذشته هر شخصیت به چه صورت بر حال وی تاثیر گذاشته، روایت را ساختارمند و منطقی خواهد کرد. روان‌شناسی ابزار ارزشمندی برای درک انگیزه‌ها، ترس‌ها و فشار شخصیت‌هاست و نویسنده با تسلط روان‌شناسی قادر به درگیر کردن خواننده با عمق هر شخصیت است. برای مثال اگر شخصیت اصلی درگیر ترس‌های ناخودآگاه یا عقده‌های دوران کودکی باشد (تئوری روانکاوانه فروید) نویسنده می‌تواند این مفاهیم را در بطن داستان خود بگنجاند. برای مثال شخصیت سامسا در رمان مسخ می‌تواند به عنوان نمونه‌ای از سرکوب خواسته‌های درونی و احساس گناه بررسی شود.

 

نویسنده همچنین می‌تواند با استفاده از نظریاتی همچون اضطراب، اختلالات روانی و مکانیسم‌های دفاعی، رفتار شخصیت‌ها را منطقی و توجیه‌پذیرتر نشان دهد و شخصیت‌ها را با کشمکش درونی و گیرایی بیشتری ترسیم کند. برای مثال شخصیت هملت در نمایشنامه شکسپیر، نمونه‌ای از تحلیل کشمکش درونی روان‌شناختی است. وی در مواجهه با تصمیم گیری، به شدت دچار ترس و احساس گناه می‌شود و ادامه راه را کشمکش درونی‌اش برایش دشوار می‌سازد.

 

نویسنده‌ای که حیطه‌های مذکور را در آثار خود تلفیق کند، می‌تواند داستان‌هایی خلق کند که هم در سطح فردی، و هم در سطح اجتماعی تاثیرگذار به شمار  بروند. این نویسنده می‌تواند کشمکش‌های درونی شخصیت را با کشمکش‌های بیرونی تلفیق کند و داستانی خلق کند که مخاطب در حین ارتباط با دنیای درونی شخصیت، با دنیای بیرونی او نیز ارتباط برقرار کند.

 

نویسندگانی که صرفا بر عناصر نوشتن مسلط‌اند، اغلب آثاری قابل پیش‌بینی و کلیشه‌ای خلق می‌کنند. آن‌ها ممکن است از نظر فنی و تکنیکی بی‌نقص باشند، اما آثارشان فاقد عمق و احساس خواهد بود که تنها شاید برای سرگرمی مناسب باشد. در مقابل، نویسنده‌ای همچون تولستوی، اثر ادبی‌‌ای همچون رمان جنگ و صلح خلق کرده که علاوه بر جنبه‌های جامعه‌شناختی و تاریخ روسیه، به ابعاد فلسفی – روانشناختی نیز می‌پردازد و زندگی و سرنوشت انسان‌ها را به تصویر می‌کشد. نویسندگانی که شناختی عمیق از فلسفه، هنر، روان‌شناسی و ایدئولوژی‌های مختلف دارند، اثری خاص خلق کرده و در یادها و ذهن‌ها باقی می‌مانند.

 

نویسنده واقعی کسی‌ست که فارغ از مهارت‌های فنی نگارشی، هنرمند و متفکر است. نویسنده یک اسم، شغل یا لقب نیست، بلکه هویتی‌ست عظیم و گسترده با معنایی ژرف. نویسندگی به صرف یادگیری تکنیک‌های نگارشی مختلف نیست، بلکه شعفی ست در جهت جستجوی دانش و هنر، همچنین خودشناسی‌ای عمیق و بی‌پروایی در بیان. نویسنده با تلفیق تمام ویژگی‌ها، اثری خلق می‌کند که نه تنها داستان و روایتی بی‌بدیل‌اند، بلکه پژواکی از انسانیت، تفکر و زیبایی‌اند.